۲-۳-۴- اهمیت مدیریت دانش
در سالهای اخیر، مدیریت دانش در سطح ادبیات مورد استقبال فراوان قرار گرفته است، بهگونهای که برخی آن را برای سازمانهای قرن بیست و یکم یک ضرورت میدانند(حسن زاده، ۱۳۸۳). هماکنون بیشتر سازمانها استراتژی مدیریت دانش و دانش جمعی کارکنان خود را بهعنوان پایه اساسی توان رقابتی و یک ابزار رقابتی و استراتژیک نگاه میکنند و با دیدگاه استراتژیک و راهبردی از تلاشهای مدیریت دانش با توجه به جایگاه سازمان و همچنین اطمینان از تناسب و بهموقع بودن آن، از این دستاورد بهرهبرداری میکنند(هاشمی، ۱۳۸۹).
از ویژگیهای سازمانهای جدید انباشت بیش از حد دانش است، به طوری که افزایش حجم اطلاعات در سازمانها و لزوم استفاده از آن در تصمیمهای سازمانی طی دو دهه اخیر موجب ظهور پدیدههایی به نام مدیریت دانش شده است . این امر ضرورت برنامهریزی، سازماندهی، رهبری و پایش دانش سازمانی و همچنین مدیریت فرایند دسترسی به دانش درست را با تأکید بر کارایی و اثربخشی آن نشان میدهد(مار و چیوما[۷۰]، ۲۰۰۲).
استوارت[۷۱](۱۹۹۷) در توصیفی کلی که حاوی ستایش از دانش و دانایی است، دانش را منبعی قدرتمند از منابع طبیعی و فیزیکی، کارخانهها عظیم و بانکهای بزرگ میداند و معتقد است سازمانها برای رشد و بقا باید قدرت ذهنی و دانشی خود را توسعه دهند. از دیدگاه او سرمایه خرد و دانش، سرمایه واقعی سازمان محسوب میشود و اداره آن برای سازمان سرنوشتساز میباشد. مدیران باید سرمایه دانشی را بهعنوان یک قلم مهم در صورتهای مالی خود بگنجانند و اساس مقایسه را از ثروتهای پولی و داراییهای مالی به سرمایه های خردمندی و دانش تبدیل کنند، چه از این پس سازمانهایی موفق میشوند که نه از جهت ثروتهای پولی، بلکه از نظر سرمایه های دانشی پیشرفتهتر باشند.
در دنیای پیچیده امروز، دانش سازمانی بهسرعت در حال تبدیل شدن به مزیت رقابتی اصلی سازمانها میباشد. توجه به خلق دانش و حمایت از آن، فرصت مناسبی را برای هر سازمانی به وجود میآورد، تا علاوه بر اینکه در محیط پیچیده امروز حیات مستمر داشته باشد، بتواند بر سایرین چیره شده و پیشتاز عرصههای مختلف فعالیت باشد. دانش سازمانی، در دنیای پرشتاب امروزی، برای سازمانهایی که بهخوبی آن را میشناسند و مدیریت میکنند، فرصت مناسبی محسوب میشود و در عین حال برای سازمانهایی که به تحولات محیطی کم توجه بوده و آن را نمیشناسند، تهدیدی جدی است(رضاییان، ۱۳۸۶).
مدیریت دانش، در تبدیل سازمانها به سازمانهای یادگیرنده یا سازمانهای دانشآفرین، نقشی کلیدی و محوری دارد. سازمان یادگیرنده سازمانی آگاهانه است که در آن، یادگیری بهعنوان عنصری حیاتی در ارزشها، چشماندازها، اهداف و نیز، فعالیتهای فردی کارکنان و ارزیابی آن ها مورد نظر است. از ویژگیهای چنین سازمانهایی خلق دانش، آگاهیهای جدید و نوآوریهای علمی است. مدیریت دانش یکی از مؤثرترین اقداماتی است که میتواند در این زمینه به کار رود؛ از این رو، به یکی از مهمترین وظایف سازمانهایی تبدیل شده که به دنبال بهرهبرداری از این سرمایه ارزشمند خود هستند(منوریان و عسگری، ۱۳۸۶).
ضرورت مدیریت دانش و راهبردهای کلیدی آن در توسعه مبتنی بر داناییمحور، مدیریت دانش را در سازمانها از ارکان اصلی به حساب میآورد. برای این ادعا دلایلی به شرح زیر ذکر میشود(کاون و پول[۷۲]، ۲۰۰۰):
-
- پیشرفت فوقالعاده سریع فناوریهای مختلف در قرن جدید؛
-
- سرعت خلق نوآوریها و رقابت شدید در بازاریابی؛
-
- کاهش اندازه نیروی کار تحت تأثیر عنصر رقابت در اقتصاد جهانی؛
- کاهش طول زمان جهت کسب دانش و تجربه.
۲-۳-۵- نیازمندیهای مدیریت دانش
امروزه، مدیریت دانش سازمانی و فرآیندهای آن را، به مثابهای یک راهبرد ضروری و آیندهنگر بهمنظور کسب مزیت رقابتی و حفظ بقا و بهبود عملکرد فردی و سازمانی و به طور کلی تبدیل شدن به یک سازمان یادگیرنده در محیطهای پویا و بهشدت تغییرپذیر میدانند و سازمانها بهمنظور دستیابی به مزایای آن، برای پیادهسازی مدیریت دانش تلاش مینمایند که در این راستا با چالشها و الزاماتی روبرو هستند(هاشمی و همکاران، ۱۳۹۰). مهمترین الزامات مدیریت دانش که در این پژوهش با بررسی ادبیات تحقیق شناسایی شده است شامل ۵ معیار اصلی رقابتپذیری بازار، مدیریت منابع انسانی، مدیریت دانش، ساختار سازمانی و فرهنگ سازمانی و ۳۲ معیار فرعی میباشد که در ادامه به توضیح معیارهای اصلی پرداخته شده است.
- رقابتپذیری بازار: بقا و ماندگاری در سازمانهای قرن بیست و یکم به نوآوری مستمر و ارائه راه حل های خلاق جهت حل مسایل و مشکلات مشتریان بستگی تام خواهد داشت. این مسایل و مشکلات بهنوبهی خود تنها از طریق پرورش مستمر و بسیج سازمانی میسر خواهد بود(راستجی[۷۳]، ۲۰۰۲). دانش و سایر اشکال سرمایه ذهنی یک سازمان، به عنوان داراییهای پنهان آن سازمان محسوب میشوند. زمانی که این دانش به محصولات و خدمات(مورد نیاز مشتریان) تبدیل میشود میتواند به عنوان منبعی حیاتی و کلیدی در جهت ارزشآفرینی برای سازمان محسوب گردد(کامینگز و وورلی[۷۴]، ۲۰۰۱).
زاک عتقاد دارد مؤسساتی که دانش برتری دارند قادر خواهند بود منابع و قابلیتهای سنتی و قبلی خود را به صورت روشهای جدید و متمایز بهگونهای هماهنگ کرده و با روشهای قبلی درهم آمیزند که به نسبت رقبای خود بتوانند ارزشآفرینی بیشتری برای مشتریان خود به ارمغان آورند(علامه، ۱۳۸۴).
-
- مدیریت منابع انسانی: پیادهسازی موفقیتآمیز مدیریت دانش نیاز به تغییراتی در تعریف و نگرش ما نسبت به منابع انسانی دارد؛ امری که در ادبیات جدید از آن به عنوان سرمایه انسانی نام میبرند، دیدگاه سرمایه به کارکنان سازمان و دیدگاه اساسی مدیریت دانش است. داده ها، اطلاعات، تجربیات و تخصصها در سازمان از طریق افراد تولید و جمع آوری میشود و در اختیار سایر کارکنان که به آن نیاز دارند، قرار مىگیرد و از طریق آن دانش جدید در سازمان تولید می شود و از دانش جدید در فرآیندهاى سازمانی در جهت بهبود مستمر و تحقق اهداف سازمان استفاده میشود. بنابرین، افراد سرمایههاى اصلى یک سازمان هستند که بایستی دائماً در حال آموزش و ارتقای توانمندی باشند(قربانیزاده و همکاران، ۱۳۹۰).