علاوه بر این او معتقد است در جامعه ی مُدرن زنان با توجه به ویژگی جسمی شان بیشتر مورد قضاوت قرار می گیرند و احساس شرمساری نسبت به بدنشان رابطه ی مستقیمی با انتظارات اجتماعی دارد. زنان در مقایسه با مردان بیشتر در معرض اختلالات تغذیه ای قرار می گیرند که او آن را ناشی از چند دلیل عمده میداند:۱- هنجارهای جامعه در مورد زنان تأکید بیشتری بر زیبایی جسمانی دارد۲- آنچه به لحاظ اجتماعی تصویری مطلوب از بدن تعریف می شود، در مورد زنان لاغر اندام نه عضلانی است۳- هر چند امروزه زنان درعرصه های اجتماعی فعال تر شده اند، اما همچنان همانقدر بر حسب موفقیت ها و پیشرفت هایشان مورد ارزیابی قرار می گیرند که بر حسب ظاهرشان (احمدنیا، ۱۳۸۹).
۲-۱۹-١ برخی از مفاهیم نظری گیدنز:
۲-۱۹-۲ هویت: مفهوم هویت در این دیدگاه مفهومی چند بُعدی است او از دو نوع از هویت اجتماعی و فردی یاد میکند. هویت اجتماعی شامل آن دسته از ویژگی هایی می شود که به فرد نسبت داده می شود. یا عناصری که فرد از محیط های فرهنگی پیرامون برای خود بر می گزیند. هویت اجتماعی بیانگر شیوه های همسانی افراد با یکدیگر و هویت شخصی بیانگر شیوه های تمایز ما از دیگران است. به اعتقاد او ما با حرکت از جامعه ی سنتی به مُدرن شاهد دور شدن از منابع سنتی هویت خانواده و سنت و میراث هستیم و در نتیجه در دنیای امروز انسان مدرن با فرصت های بی سابقه ای برای ساختن هویت مختص خود مواجه می شود (گیدنز، ۱۳۸۵).
بنابرین می توان گفت که در دنیای مُدرن آنچه که بیش از پیش برای فرد اهمیت مییابد، هویت های بدنی شان میباشد. و افراد با عاملیت بیش از پیش برای ارائه ی فردیت و هویت مستقل خود، درگیر طراحی و ارائه ی هویت بدنی اجتماعی و آشتی دادن آن با هویت های بدنی فردی خود میباشند.
علاوه بر این گیدنز معتقد است که در جوامع فراسنتی هویت های ما و احساس ما از خویشتنمان، امری مشخص نیست. چنین هویت هایی نتیجه بازاندیشی انسان از خویشتن است. این بازاندیشی در همه ی ابعاد از جمله بدن فرا مُدرن صادق است. در چنین جامعه ای دیگر بدن امر از پیش داده نیست، بلکه امر قابل تغییر، برنامه ریزی و بازاندیشی است که شامل تغییرات زیادی در طول حیات خود می شود (اباذری،۱۳۸۷).
۲-۱۹-۳ جهانی شدن و مخاطره: به اعتقاد گیدنز جهانی شدن روی زندگی روزمره ی افراد تأثیر میگذارد. نه تنها این فرایند سیمای ظاهری جهان دگرگون میکند، بلکه نحوی نگریستن ما به جهان را نیز دگرگون میکند (گیدنز،۱۳۸۵). علاوه بر این از به ارتباط گریزناپزیری بین جهانی شدن و مخاطره قائل است (ریتزر، ۱۳۹۰). او ویژگی های دنیای مُدرن را مخاطره میداند و معتقد است که انسان مُدرن دیگر آن امنیت سابق را ندارد. رشد سریع و مداوم تکنولوژی و آثار و حاصل از آن، رویارویی با خطرهای واقعی را به بخشی از واقعیت زندگی روزمره تبدیل کردهاست. رابطه ی این ویژگی با بدن جسمانی را می توان اینگونه تبیین کرد که از یکسو بدن برای انسان مُدرن به مهمترین مقر و جایگاه کسب هویت تبدیل شده است که با مدیریت آن، به گونه ای دلخواه می توان به هویت خود استمرار بخشید و بدین وسبیله احساس امنیت و قطعیت را تأمین کند و از سوی دیگر کسب هویت مستقل بدنی با روش های مختلف از رویه های لاغری گرفته تا انواع و اقسام جراحی های زیبایی و مصنوعات آرایشی با مخاطرات و ریسک هایی همراه است که انسان مُدرن با آگاهی از این ها با عاملیت بیش از چیش دست به انتخاب می زند و با انتخاب خود به باز تولید مجدد الگوهای جامعه ی مصرفی و بدنی می پردازد.
۲-۲٠ دیدگاه های ساختار گرایی درباره ی بدن:
این دیدگاه با تلقی بدن به مثابه ی یک متن فرهنگی آن را رسانه ای میداند که روابط قدرت و سرکوب را در خود مستتر دارد و در تعامل مستقیم و مستتر با بدن اجتماعی قرار دارد (ذکایی، ۱۳۸۷).
۲-۲٠-۱ مری داگلاس [۹۴]: او بدن را به مثابه ی یک متن فرهنگی، اشتغالات و اضطرابات یک فرهنگ خاص، تجلی عینی نیز به آن می بخشد. داگلاس (۱۹۷۰) در اثر کلاسیک خود موسوم به “خطر و خلوص” به تشریح شیوه هایی می پردازد که بدن همچون نمادی از جامعه عمل میکند و چنین استدلال میکند که بدن همچون مُدلی است که میتواند بیانگر هر گونه نظام اجتماعی باشد. داگلاس نوعی مبادله ی مستمر در معانی بین بدن جسمانی و بدن اجتماعی تشخیص میدهد و معتقد است که هر یک دیگری را تقویت میکند. گاهی این دو بدن آنچنان به هم نزدیک میشوند که تقریباً یکی میشوند و گاهی نیز بسیار فاصله دارند. تنش بین این دو مکان امکان تشریح معانی را فراهم میسازد. بنابرین تأکید داگلاس بر این است که بدن در یک فرهنگ خاص چگونه بازنمایی میگردد و چگونه به مکانی برای شیوه های رفتاری و اعمال دلالت کننده ی جامعه تبدیل می شود (ذکایی، ۱۳۸۷).
۲-۲۰-۲ بوردیو[۹۵]: وی سرمایه ی بدنی را به عنوان یکی از انواع سرمایه ی فرهنگی میداند که در بدن سرمایه گذاری شده است (بوردیو، ۱۹۸۶، به نقل از ذکایی ۱۳۸۷). تولید سرمایه ی جسمانی به شکل دهی اجتماعی بدن ها توسط افراد از طریق ورزش، فراغت و دیگر فعالیت ها اشاره دارد که خود ریشه در عادت واره های افراد دارد. این شکل دهی به گونه ای است که منطق یا جایگاه طبقاتی افراد است و ارزش منزلتی ویژه ای به آن می بخشد (بوردیو، ۱۹۸۶، به نقل از ذکایی ۱۳۸۷).
به اعتقاد او مصرف انسان هویت طبقاتی انسان را تعیین میکند. نوع مصرف نه تنها اندازه، شکل و وزن بدن بلکه حالات، اشارات، نحوه ی راه رفتن، خوردن، آشامیدن و حتی میزان فضای اجتماعی را که به بدن خود اختصاص میدهد تعیین میکند (جواهری، ۱۳۸۷، به نقل از محمودآبادی). بعبارت دیگر بوردیو هدف مدیریت بدن را اکتساب منزلت، پایگاه و تمایز میداند. وی در تحلیل خود از بدن به کالایی شدن آن در جوامع مُدرن اشاره دارد که به صورت سرمایه ی فیزیکی ظاهر میگردد (محمودآبادی، ۱۳۹۰).
۲-۲٠ دیدگاه های پسا ساختار گرایی درباره بدن:
این دیدگاه بدن های فیزیکی را همچون بدن های اجتماعی میداند، اما زبان و دیگر صورت های بازنمایی را عامل فهم وتفسیر آن می انگارد. اعتقاد به نقش تعیین کننده ی گفتمان های مختلف در شکل دهی و فهم بدن، تناقضی روش شناختی به این رویکرد میدهد که به موجب آن تنها بدن را در گفتمان متبلور می بیند (ذکایی، ۱۳۸۷).
۲-۲٠-۱ ایده ی محوری میشل فوکو[۹۶]: فوکو ساختن اجتماعی بدن و عواطف را مطرح کرد. یعنی چگونه جامعه، بدن و عواطف را ساخته و پردازش میکند. فوکو بدن را به عنوان قدرت و دانش در مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد (آندال، ۱۹۹۸، نتلتون، ۱۹۹۵، بری، ۱۹۸۶، به نقل از احمدنیا، ۱۳۸۵). و بر شیوه هایی که آدمها بدن هایشان را تغییر میدهند، تزئین میکنند، مدیریت میکنند و از نظر اجتماعی مورد ارزیابی قرار میدهند تأکید دارد.