بخش دوم شخصیت، مدل هایی از خود،دنیای اطراف خود در جهان میباشد که از طریق یادگیری، شکل میگیرد. این الگوها،جنبه هایی از انگیزش های فردی،هیجانات،شناخت ها و حالات هشیاری را در بر می گیرند که در نقشه هایی از خود و دنیای اطراف ادغام میشوند.
سومین بخش شخصیت، صفات هستند،زمانی که یک انگیزه، هیجان یا تفکر به صورت مداوم،در الگوهای خود یا دنیای اطراف، یعنی نقشه های ذهنی آموخته شده،حضور مییابد،صفت شکل میگیرد. برای مثال اگر کودکی صحنه نبرد با دایناسور را تماشا کند رفتار کتک زدن عروسک و جر وبحث با والدین و غیره، بروز می کند که بیانگر صفات پرخاشگری[۹۳] در کودک است. در کل ویژگیها(صفات)ازانگیزههای ساده ، هیجان و شناخت که از تعامل مدل های اکتسابی از خود و دنیا ایجاد میشوند، متفاوت هستند. این توصیف نسبی از شخصیت است اما برای درک اصطلاح شناسی هوش هیجانی از منظر شخصیت کافی است( خسرو جاوید،۱۳۸۱).
چرا ویژگیهایی، مانند نیاز به دستاورد، خود کنترلی و تاثیر اجتماعی گاهی به عنوان هوش هیجانی اشاره می شود؟
شاید یک علت آن مربوط به فقدان چشم انداز کلی در شخصیت است. روانشناسی نیاز به بررسی اصلی الگوهای کارکرد ذهنی دارد و الگوهایی که حیطه های اصلی شخصیت را تعریف کند. چند بررسی در۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ به این نتیجه گیری رسیده اند. هیلگارد در ۱۹۸۰ نشان داد که روانشناسی بدون این الگوها از تعادل خارج می شود. در واقع تکامل شناختی در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ (میلر،۲۰۰۲ به نقل از مایر و سالوی و کارسو[۹۴]،۲۰۰۰) و سپس توجه به علوم (هیجانی) در دهه های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ کمک کردند به این ایده که سیستم های شناختی و هیجانی حیطه های خاصی از ملاک شخصیت هستند. بسیاری از روان شناسان و محققان دیگر به شناخت،عاطفه و رفتار اشاره نمودند تا چارچوب کاملی را از ساختار روانی انسان فراهم کنند(تامپسون و فاین[۹۵]،۱۹۹۹). در آن زمینه با این شواهد ضعیف کلمه هوش هیجانی توانست به عنوان برچسبی برای پردازش ذهنی اشتباه گرفته شود. هرچند در واقع ابزار سه بخش شناخت عاطفه و رفتار برای این حیطه های شخصیت به عنوان باز نمایی خود،انگیزه و پردازش خود کنترلی تأکید می کند (مک آدامز و پالس[۹۶]،۲۰۰۶).
– هوش هیجانی و مفهوم توانایی ذهنی
در این اصطلاح هوش هیجانی ترکیبی از توانایی، مهارت یا استعداد ذهنی است که به پردازش اطلاعات هیجانی می پردازد.لذا کار اصلی مفهوم سازی تواناییهایی است که هوش هیجانی را میسازند. همچنین ایجاد شیوه هایی جهت سنجش این توانایی و تعیین اینکه آیا هوش هیجانی معادل یک هوش استاندارد است یا خیر؟
هوش به عنوان مجموعه ای از تواناییهای ذهنی، تعریف می شود( یک توانایی از هر نوع که باشد) ویژگیها و شاخصی را توصیف می کند که فرد قادر است با موفقیت، تکلیفی را که دشوار توصیف شده انجام دهد. برای مثال توانایی بدنی ممکن است بلند کردن یک وزنه صد کیلویی و توانایی ذهنی شامل سنجش عملکرد فرد در یادآوری هفت عدد در یک ردیف و یا وظایفی مشابه باشد. از این منظر توانایی ذهنی ،مترادف با استعداد ذهنی[۹۷] و مشابه با مهارت ذهنی، همتای توانش ذهنی که بر توانایی برآوردن یک معیار خاص دلالت دارد، است. توانایی ذهنی می تواند از انواع دیگر توانایی ها نظیر تفکر انتزاعی و مسئله گشایی متمایز باشد. به عنوان مثال، محققانی که اصطلاح هوش هیجانی را برای توصیف جنبه های چند گانه شخصیت، به کار میبرند، اغلب ویژگیهای شخصیت را به عنوان توانایی یا استعداد، مشخص میکنند. برای مثال بار- ان (۲۰۰۰) استعدادهای غیر شناختی نظیر جرات را مطرح می کند،گلمن (۱۹۹۸) به ابتکار[۹۸] و نظم کارکنان[۹۹] در بیان چنین تواناییهایی اشاره دارد. همه این نسبتها در جای خود ارزشمند هستند اما آیا توصیف آن ها در چنین مدلی کاربرد درست و دقیق مفهوم توانایی را ایجاد می کند؟ توجه به گستره شخصیت و همه بخش های آن می تواند به پرسشی که هوش چه چیزی هست یا چه چیزی نیست،پاسخ دهد(مایر،۲۰۰۰ به نقل از مایر، سالوی، کارسو،۲۰۰۸).
از این چشم انداز، شناخت، هیجان و انگیزش، کل شخصیت را در بر میگیرد و نیز این که صرف حضور برخی از تواناییهای شناختی، یک هوش را نمی سازند. به عنوان مثال افرادی که اجتماعی هستند، بدون شک اطلاعات اجتماعی را آنگونکه با دیگران تعامل دارند، پردازش میکنند. با وجود اینکه نکته اصلی جامعه پذیری، برای تعامل با دیگران است نه مسأله گشایی اجتماعی، برعکس هوش اجتماعی شامل فهم و چگونگی قانع سازی دیگران[۱۰۰]، کنترل قوی روابط ، ایجاد گروه منسجم[۱۰۱] و مواردی نظیر آن است. بنابرین جامعه پذیری[۱۰۲]، هوش اجتماعی نیست. به طور کلی صفات شخصیتی نظیر وظیفه شناسی ،جامعه پذیری و خوش بینی فی نفسه هوش نیستند چرا که هیچ یک در اصل توجه به حل مسأله ندارند(خسرو جاوید،۱۳۸۱).
۲-۱۱-۶- مدل های هوش هیجانی
در حال حاضر دو رویکرد[۱۰۳] عمده درباره هوش هیجانی مطرح و تعاریف و مدل های هوش هیجانی در حوزه این دو رویکرد ضابطه بندی شده اند.
الف) رویکرد توانایی:[۱۰۴] که وابسته بر مهارت هایی است که هوش هیجانی را به مثابه یک هوش مبتنی بر هیجان در نظر میگیرد.
ب) رویکرد مختلط: مبتنی بر توانایی و سایر ویژگی ها مانند انگیزش و حالت های هشیاری میباشد که هوش هیجانی را با سایر مهارت ما و ویژگی ها مانند بهزیستی، سلامت، انگیزش و توانایی برقراری رابطه با دیگران ترکیب میکنند (مایر،۲۰۰۱).
تعاریف اولیه هوش هیجانی در قالب رویکرد توانایی توسط مایر و سالوی در سال ۱۹۹۰ مطرح گردید. این تعاریف یک رویکرد دو بخشی شامل پردازش اطلاعات هیجانی عمومی و مهارت های دخیل در چنین پردازشی برای بیان مفهوم هوش هیجانی به کار برده اند. اولین تعریفی که توسط ،مایر و سالوی بیان شد عبارت است از نوعی پردازش اطلاعات هیجانی شامل ارزیابی درست هیجانها در خود و دیگران، تظاهر مناسب هیجان و تنظیم انطباقی هیجانی به گونه ای که باعث تقویت زندگی شود.
سپس مایر، کارسو و سالوی در سال ۱۹۹۹ این مفهوم را حفظ شکل دو بخشی آن گسترش دادند و هوش هیجانی را به این صورت تعریف کردند: «هوش هیجانی بر توانایی شناسایی معانی هیجان ها و روابط بین آن ها و استدلال و حل مسأله مبتتنی بر آن ها اشاره دارد. هوش هیجانی با ظرفیت درک هیجانها، درونسازی[۱۰۵] احساسات مرتبط با هیجان، فهم اطلاعات هیجانها و اداره آن ها سر و کار دارد( مایر و همکاران، ۲۰۰۰).