در سالهای اخیر روانشناسان به نقش دین در تأمین سلامت روان و درمان بیماریهای روانی توجه ویژهای داشتهاند. سازمان بهداشت جهانی در یکی آخرین بیانیههای خود که در دهه گذشته منتشر کردهاست و به خصوص در مقدمه پروژه ۲۰۰۰ که طی آن برنامه وسیع بهداشتی برای کشورهای در حال توسعه در نظر گرفته شده، سلامتی را از چهار بعد اساسی شامل ابعاد جسمانی، روانی، اجتماعی و معنوی مورد بررسی قرار داده است. بنابراین، میتوان گفت بعد معنویت در سطح جهانی، به عنوان یک متغیر اثرگذار مطرح است. بنجامین راش[۸] (۱۷۴۵-۱۸۱۳) پدر روانپزشکی آمریکا در زمینه اهمیت مذهب اظهار میدارد: «مذهب آنقدر برای پرورش و سلامت روح آدمی اهمیت دارد که هوا برای تنفس». بدین ترتیب لازم است تحقیقات گستردهتری در زمینه ارتباط آن بهویژه با حوزه سلامت روانی انجام گیرد تا از این طریق بتوان به خصوص در حیطه روانشناسی بالینی و سلامت از آن بهره جست.
از دیگر عوامل مؤثر بر سلامت روانی میتوان به شادکامی اشاره نمود. شادکامی متضاد افسردگی نیست، اما نبود افسردگی شرط لازم برای رسیدن به شادکامی است. به نظر آرجیل[۹] و همکاران (۱۹۹۵) اگر شادکامی تنها متضاد افسردگی باشد، نیازی به اندازه گیری و بررسی آن نیست، زیرا افسردگی بهخوبی شناخته شده است. وی باور دارد که سه جزء اساسی شادکامی عبارت است هیجان مثبت، رضایت از زندگی و نبود هیجانات منفی ازجمله افسردگی و اضطراب (علی پور و نوربالا، ۱۳۷۸).
شادی یک فرایند جدید روانشناختی است که متأسفانه کمتر موردبررسی قرار گرفته است. دانشمندان آنقدر که دقت خود را صرف آسیبهای شناختی و روانی از قبیل اضطراب، افسردگی و پدیدههایی نظیر آن نمودهاند، کمتر به اموری چون شادی و نشاط و هیجانهای مثبت پرداختهاند (ایروانی، ۱۳۹۰). گواه این امر، بررسی مقاله های منتشرشده بین سال ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۵ است که نشان داد اصطلاح افسردگی ۱۸۹۰۳ بار و واژه شادکامی تنها ۵۱۵ بار به کار برده شدهاند (علی پور و نوربالا، ۱۳۷۸). بااینحال، مطالعه بر روی شادکامی در دهه اخیر رشد فراوانی داشته است. یکی از دلایل این امر، خودگزارشدهی افراد در رابطه با تأثیر شادکامی در فرایند روانشناختی آن ها میباشد (کاشدان، ۲۰۰۴).
با مطرح شدن روزافزون اهمیت شادی در امر سلامت روان و خوشبختی و همچنین تأثیر آن در تقویت قوای روانی انسان، برای مقابله با پیچیدگیها و مشکلات دنیای امروز، توجه و نظر محققان، اندیشمندان و حتی عوام مردم نسبت به آن تغییر نموده است. کاواماتو (۱۹۹۹) افزایش شادمانی را در تأثیر مستقیم با افزایش وضعیت اشتها، خواب، حافظه، روابط خانوادگی، دوستی و درنهایت سلامت روان میداند (عناصری، ۱۳۸۶). به طور کلی، بر اساس مطالعات انجامشده ارتباط آماری معنیداری بین درجات شادکامی و علائم روانشناختی مشاهده شده است (ناتویگ[۱۰] و همکاران، ۲۰۰۳). علاوه بر این، به نظر میرسد مذهب و بهویژه جهتگیری مذهبی درونی برای افراد، نقش سپر دفاعی را بازی کرده، مجموعه وسیعی از آثار مثبت روانشناختی ایجاد میکند. همان گونه که آلپورت نیز مذهب را یکی از عوامل بالقوه برای سلامت روان میدانست و عقیده داشت که مذهب میتواند به عنوان یک اصل وحدتبخش و یک نیروی عظیم برای سلامت روان، مفید و کمککننده باشد (صدیقی ارفعی، ۱۳۹۱). بااینحال، علیرغم تحقیقات انجامشده، شادکامی هنوز در نقطه آغازین و شروع میباشد (اسچیمل[۱۱]، ۲۰۰۹). گرچه کارشناسان سلامت روان بر اهمیت و نقش شادکامی واقف میباشند، بااینحال به نظر میرسد شادی، حلقه مفقودهی سلامت روان در جامعه ماست و نیازمند تحقیقات بیشتر و جامعتری هست. همچنین، پژوهشهای متعددی به نقش دینداری درر شادکامی اشاره نمودهاند، بنابراین، بررسی رابطه ایمان با شادکامی، به درک بهتر این الگو منجر خواهد شد.
یکی دیگر از عوامل تأثیرگذار در برآورده شدن سلامت روان افراد، نوع دلبستگی است که در افراد شکل گرفته است. دلبستگی عبارت است از پیوند عاطفی عمیقی که با افراد خاص در زندگی خود برقرار میکنیم. به دنبال پژوهشهای بالبی و اینزورث[۱۲]، سه سبک دلبستگی ایمن، دلبستگی ناایمن اجتنابی و دلبستگی ناایمن دوسوگرا تشخیص داده شد. افراد ایمن، اجتنابی و دوسوگرا، راهبردهای کاملاً متفاوتی را برای تنظیم عواطف و پردازش اطلاعات هیجانی به کار میبرند که استفاده از این راهبردها تأثیر متفاوتی بر فرد خواهد گذاشت که به سلامت یا اختلال روانی منجر میشود (شیور، ۲۰۰۵). سبکهای دلبستگی از منابع درون فردی هستند که میتوانند سطوح تنش و ناتوانی را در شرایط ناگوار تعدیل کنند و اثرات منفی تنش را کمرنگ جلوه دهند. بنابر نتایج پژوهشها، سبکهای دلبستگی اهمیت پیشبینیکننده زیادی در بهداشت روانی دارد (لینلی، ۲۰۰۴). همچنین، پاتریک (۱۹۹۵-۱۹۹۲) معتقد است مذهب میتواند به عنوان فرایند دلبستگی مفهومسازی گردد که در آن رفتارها و باورهای مذهبی به صورت گسترهای از نظام دلبستگی در انسانها عمل میکنند. پاتریک (۱۹۹۹) معتقد است تصور خدا میتواند به صورت جانشینی برای شکستهای اولیه تحول دلبستگی ایمن باشد (خوانینزاده، ۱۳۸۴)؛ بنابرین، کشف ماهیت و چگونگی ارتباط سلامت روان و سبک دلبستگی از یکسو و ایمان و سبکهای دلبستگی از سوی دیگر، به ما کمک میکند تا به درک بهتری از عملکرد آن ها و در نهایت ارتقای سلامت روانی برسیم.
آخرین متغیر اثرگذار بر سلامت روان در این پژوهش منبع کنترل میباشد. منبع کنترل به اعتقاد افراد در مورد چگونگی کنترل محیط اشاره دارد که دو دسته درونی و بیرونی تقسیم میگردد. افراد با جهتگیری درونی معتقدند مهارت، تلاش و رفتار مسئولیت پذیر به پیامدهای مثبت منجر میشود و بالعکس. افراد با جهتگیری بیرونی معتقدند که رویدادها از طریق شانس، قدرت دیگران و عوامل ناشناخته و غیرقابلکنترل معین میگردند (راتر، ۱۹۶۶). از لحاظ سلامت روانی مشخص شده است که درونیها سازگاری بهتری دارند. اعتقاد بیرونی نشانهای از اختلالات روانی مانند افسردگی و اسکیزوفرنی میباشد و افراد درونی برعکس بیرونیها مستقلتر و دارای پیشرفت هستند (قاسمی، ۱۳۷۵؛ به نقل از خسروی). بااینحال، ارتباط میان مذهب و منبع کنترل ضدونقیض بوده و تحقیقات کمی در این زمینه صورت گرفته است. پیروان ادیان، مشکلات خود را با کنترل و وساطت خدا حل میکنند و در ظاهر به نظر میرسد این افراد کنترل بیرونی دارند، اما برخی تحقیقات (به عنوان مثال رستگار، ۲۰۱۳) نشانگر کنترل درونی بیشتر در میان افراد مذهبی است که برای روشنگری در این پژوهش بدان پرداخته خواهد شد.
ب) شرح واضح مسأله مورد مطالعه