اقتصاددانان نخستین کسانی بودند که در نظریه های اقتصادی خود به تشریح کارآفرین و کارآفرینی پرداختند و از قرن شانزدهم میلادی تا کنون به طور تقریبی کلیه مکاتب اقتصادی آن را مورد توجه قرار دادهاند. ژان باتیست سی[۷] درباره کارآفرینی میگوید: کارآفرین عاملی است که تمامی ابزار تولید را ترکیب میکند و مسئولیت ارزش تولیدات، بازیافت کل سرمایه هزینه شده و سود و زیان حاصل از آن را بر عهده میگیرد.
در قرن ۱۷ تا اوایل قرن ۲۰ میلادی کارآفرین، از دیگر بازیگران صحنه اقتصاد متمایز می شود به طوری که کسی که سرمایه را تامین میکند، با کسی که خطر میکند متفاوت است. همچنین در این دوره میان کارآفرین و مدیریت کسب و کار نیز تفاوت گذاشته میشود. کسی که سود حاصل از سرمایه را تحصیل میکند با کسی که سود حاصل از توانمندی مدیریتی را دریافت میکند متفاوت است در دهه های میانی قرن بیستم، مفهوم نوآوری به جز اصلی کارآفرینی تبدیل شد و از سال ۱۹۸۰ به این طرف مفهوم کارآفرینی از حیطه خاص توجه اقتصاددانان خارج شده و نظر جامعه شناسان و روانشناسان را به خود جلب نموده است. (ویلیامز، ۱۹۹۹)
ریچارد کلانتیلون[۸] (۱۷۵۵) که ابداع کننده واژه کارآفرینی است، کارآفرین را فردی ریسک پذیر میداند که کالا را با قیمت معلوم خریداری میکند و با قیمت نامعلوم می فروشد. او به سه عنصر اصلی در خصوص فعالیت کارآفرینان اشاره کرد: اول آنکه در یک محیط همراه با عدم قطعیت فعالیت میکنند و دوم اینکه آن ها در صورت نداشتن توانایی زیاد برای فعالیت اقتصادی با فساد و تباهی خاصی مواجه میشوند و سوم آنکه آن ها سرمایه اولیه خودشان را فراهم می آورند. (هیسریچ و پیترز، ۱۹۹۲)
دیوید مک کلند[۹] نیز که اولین بار « نظریه روانشناسی توسعه اقتصادی » را مطرح کرد معتقد است که عامل عقب ماندگی اقتصادی در کشورهای در حال توسعه، مربوط به عدم درک خلاقیت فردی میباشد و با یک برنامه صحیح تعلیم و تربیت می توان روحیه کاری لازم در این جوامع را به گونهای که شرایط مورد نیاز برای صنعتی شدن جوامع فراهم آید، تقویت کرد.
اصطلاح کارآفرینی در معنا و مفهوم فعلی را اولین بار ژوزف شومپیتر[۱۰] (که از سال ۱۹۲۵ تا سال ۱۹۳۲ استاد دانشگاه بن بود و از سال ۱۹۳۲ تا سال ۱۹۵۰ در دانشگاه هاروارد تدریس می کرد.) به کار برد. این اقتصاد دان اطریشی الاصل ساکن امریکا که او را پدر علم کارآفرینی مینامند بر این باور است که رشد و توسعه اقتصادی در یک نظام، زمانی میسر خواهد بود که افرادی بین آحاد جامعه با این کار روش ها و راه حل های جدید جایگزین راهکارهای ناکارآمد و کهن قبلی شود. تفکرات و آرای شومپیتر با انقلاب اطلاعات و شروع عصر فراصنعتی از ارزش و اهمیت خاصی برخوردار شد. زیرا کارآفرینان به عنوان عاملین تغییر و فرایند کارآفرینی به عنوان فرایند تغییر و تحول در نظام اقتصادی مورد توجه قرار گرفت و حجم قابل توجهی از تحقیقات و تحقیقهای مرتبط با آن طی دهه های ۷۰ و ۸۰ و ۱۹۹۰ میلادی صورت پذیرفت(آقا حسین شیرازی، ۱۳۸۶) کارآفرینی شومپیتر شامل ۳ ویژگی اساسی بود:
-
- کارآفرینی رویدادها و نتایج بلند مدت را شکل میدهد و برای اینکه موقعیتهای مناسبی خلق کند، موقعیتهای اقتصادی و اجتماعی را تغییر میدهد.
-
- کارآفرینی از قبل قابل درک است، اما نمی توان با به کار بردن قوانین معمولی و با استنباط از حقایق موجود به طور عملی آن را پیشبینی نمود.
-
- کثرت و تکرار رویداد های کارآفرینانه به کیفیت نسبی نیروها، تصمیمات فرد، اقدامات و الگوهای رفتاری بستگی دارد.
- بنابرین می توان گفت که کارآفرین مورد نظر شومپیتر، دارای نقش مدیریتی یا تصمیمگیری است (حسینی، ۱۳۹۰) در نهایت اینکه، وی مشخصه اصلی کارآفرین را «نوآوری» میدانست و مخاطره، عاملی است که هم مدیران و هم کارآفرینان آن را تجربه می نمایند و کار یک کارآفرین را «تخریب فعال» تعریف میکرد. وی در کتاب «نظریه اقتصاد پویا » اشاره میکند که تعادل پویا از طریق نوآوری و کارآفرینی ایجاد میگردد و اینها مشخصه یک اقتصاد سالم هستند.
۲-۲-۲- تعاریف کارآفرینی :
از کارآفرین و کارآفرینی تعاریف مختلفی شده است، دانشمندان علوم اجتماعی، روانشناسی، اقتصادی، مدیریت هر یک تعاریف خاصی برای کارآفرینان دارند. اما آنچه در اکثر آن ها می توان مشاهده کرد این نکته است که کارآفرینان محور توسعه اقتصادی بوده و با تخریب روش کهن و ناکارآمد قبلی و جایگیزینی آن ها با شیوه های کارآمد و نوین به نظام اقتصادی، پویایی و حیات می بخشند.
کار آفرین فردی است که جهت دستیابی به سود و رشد، شغلی را به وجود می آورد و مدیریت میکند. در این تعریف هر کسب و کاری که سود ایجاد میکند کارآفرینی محسوب میشود. (حسینی، ۱۳۹۰)
کارآفرین در داخل سازمان، به عنوان «اساس مدیریت» تشخیص داده شده و همچنین کسی است که نمی توان او را از سازمانش جدا کرد، زیرا وی با آن در آمیخته است و وظیفه او این است که شرایطی را فراهم سازد که تحت آن، عناصر مدیریت بتوانند ضمن انجام وظایفی که در سازمان تعیین شده، به اهداف شخصی خود دست یابند. (آقا حسین شیرازی، ۱۳۸۶)
رابرت لمب[۱۱] مهم ترین ویژگی کارآفرین را تصمیمگیری میداند. از نظر او کارآفرینی یک نوع تصمیمگیری اجتماعی است که توسط نوآوران اقتصادی انجام میشود و نقش عمده کارآفرین را اجرای فرایند گسترده ایجاد جوامع محلی، ملی و بینالمللی و یا دگرگون ساختن شعارهای اجتماعی و اقتصادی میدانست. کارآفرینی نه تنها در واحد کسب و کار بلکه در سایر سازمانها و در همه وظایف و کارها، چه کارهای کاملا نوآورانه یا کاملاً ساده میتواند دیده شود. (حسینی، ۱۳۹۰)
کارآفرینی همه فعالیتهای بشر را در بر میگیرد، از شعر گفتن تا رهبری جنگ. پس با تعریف آزادانه کارآفرینی، حتی لنین هم کارآفرین شناخته می شود. (تامپسون، ۱۹۹۹)
ویلکن[۱۲] (۱۹۹۲) کارآفرینی را یک متغیر میانجی میداند و از ویژگی تسریع کنندگی برای تشریح کارآفرینی در توسعه اقتصادی استفاده میکند. وی معتقد است که کارآفرینی به عنوان یک تسریع کننده جرقه رشد و توسعه اقتصادی را فراهم می آورد. او چهار دسته از عوامل را برای ظهور کارآفرینی مهم می شمارد:
الف – عوامل اقتصادی : مزیت های بازار، فراهم بودن سرمایه؛
ب – عوامل غیراقتصادی : مقبولیت کارآفرینی (از نظر فرهنگی)، تحریکات اجتماعی، امنیت و عواملی همچون طبقه اجتماعی، قدرت و کنترل؛
ج – عوامل روانشناختی : نیاز به توفیق، انگیزه ها و مخاطره پذیری؛
د- ترکیب عوامل تولید : به منظور ایجاد تغییر در تولید محصولات و خدمات.