در نتیجه آنچه می شود، کودکان به عقل خود نمی سنجند و طالب جروبحث و سرکش بار میآیند. (ماکزیم، ۱۹۸۰: ۷۸)
روسو لزوم محدود کردن ذهنیات نوجوان به حسیات را توجیه میکند: از آن جایی که هدف شکل دادن موجودی عقل گراست تربیت به وسیله پیشبینی نتایج به دست آمدنی از ایجاد اثرات افراطی اجتناب خواهد کرد. این اثرات خطرناک شکل غیر طبیعی اخلاقی را که به صورت رفتاری غیرفعال و ریاکارانه درمی آید می گیرند.
یکی از اندیشههای روسو که او را از همزمانانش متمایز و ممتازمی کند این است که انسان را نباید فقط جانوری هوشمند شمرد.برترین جنبه ی انسان که او را از دیگر جانوران ممتاز میکند وجدان اخلاقی یعنی توانایی تشخیص نیک از شر و گرایش به نیکی است.انسان به طبیعت پاک است و نیک است .وجدان او ندایی آسمانی و داور نیکی و بدی است.از این رو تربیت اخلاقی آموختن اخلاق نیست بلکه فراهم آوردن زمینه ای است برای واقعیت یافتن نیکی طبیعت انسان ؛ و بیدار شدن و به کار آمدن وجدان اخلاقی.روسو در تربیت اخلاقی بویژه بر مفهوم تربیت منفی تکیه میکند.لازم نیست برای کودکان درباره اهمیت راستی و درستی داد سخت بدهیم.کافی است دورویی را به آنان نیاموزیم و به دروغ گفتن وادارشان نکنیم.به جای پند و اندرز دادن و همچنین منع کردن و بازداشتن، بهتر است زمینه ای برای حرکت ، فعالیت ، بازی و ورزش پدید آوریم.(نقیب زاده ،۱۲۹:۱۳۸۹)
در راستای پرورش صفات عالیه اخلاقی روسو به شان اخلاقی اشاره کرده و از لزوم پرورش خواسته های حقیقی طبیعت و تبدیل حرص و تمایلات سوء به گرایشهای خلاق و مثمرثمر سخن میگوید و اظهار میدارد اگر طبیعت جوان منحرف و نابود نگردد ، نهایتاً احساسات اخلاقی بزرگ نظیر عشق ، عدالت و وظیفه را کشف خواهد کرد و به یک وحدت عمیق تر با جهان نائل خواهد گشت (اولیچ ، ۳:۱۳۸۵)
در حقیقت اعتقادات روسو در زمینه پرورش اخلاق افراد ناشی از این امر است که وی اعتقاد دارد که انسان قادر است غرائزش را انتخاب کند(کامرون ،۳:۱۳۸۵)
فلسفه ی تحلیلی[۱۲]، پوزیتیویسم منطقی[۱۳] :
فلسفه ی تحلیلی :این جنبش که مور و برتراند راسل از پیشروان آنند ، بر تحلیل مفهوم ها و واژه ها تکیه دارد و آن را کار اصلی فلسفه و کلید گشودن بسیاری از مشکل ها ویا نشان دادن ناگشودنی بودن آن ها میداند.نمایندگان این جنبش با آنکه گاه تفاوتهای بسیار دارند در این نکته که کار اصلی فلسفه ، تحلیل منطقی است نه پدید آوردن نظریه های گوناگون ، هم اندیشه اند.بدین سان در قلمرو اخلاق نیز توجه آنان بیشتر به سنجیدن مفهوم هایی است که در نظریه های اخلاقی به کار رفته اند.برتراند راسل که از پیشروان این حرکت بود با تأکید بر تفاوت قضاوت های علمی و قضاوت های ارزشی به این نتیجه رسید که سخن گفتن درباره ی ارزشها سخن گفتن درباره ی واقعیت نیست بلکه سخن گفتن درباره ی حالت ها و تاثرهای گوینده است.از این رو با آنکه میتوان گفت موضوع های علم ، مستقل از ماست ولی این سخن درباره ی موضوع های اخلاقی درست نیست.بدین سان حوزه ی علم ، حوزه ی واقعیت بیرونی و همگانی و حوزه ی اخلاق ، قلمرو ارزش ها و از این رو وابسته به ما است. تحلیل منطقی یا فلسفه تحلیلی به کلیه فلسفههای معاصر اطلاق می شود که نقش و وظیفه اساسی فلسفه را تجزیه و تحلیل منطقی و زبان شناختی می دانند.هواداران این مکتب فکری معتقدند که فلسفه تنها میتواند مفاهیم را تحلیل بکند.بنابرین فلسفهای باید تحلیلی نامیده شود که تحلیل فلسفی می کند(حلبی ،۱۵۰:۱۳۷۵)
اما نمایندگان پوزیتویسم منطقی ( که برخاسته از همین جنبش تحلیلی و صورتی از آن است )مانند کارناپ و ایر با تنگ کردن میدان فلسفه ، کار فلسفه ی اخلاق را تنها به بحث درباره ی زبان اخلاق محدود کردند.(نقیب زاده ،۶۷:۱۳۸۸)
جورج ادوارد مور : جورج ادوارد مور در سال ۱۸۷۳ در آپرنوروود واقع در حومه لندن به دنیا آمد. او سومین پسر خانواده بود. خانواده مادریش از بازرگانان برجسته وابسته به انجمن مذهبی دوستان یا کوپکرز بودند و خانواده پدریش به حرفه پزشکی مشغول بودند. او سرانجام در سال ۱۹۵۸ میلادی درگذشت. پیکر وی در گورستان عروج عیسی واقع در کمبریج به خاک سپرده شد.
، مور ، دو کتاب بسیار مهم در زمینه اخلاق نگاشته است – مبانی اخلاق و اخلاق -.
او در آغاز کتاب مبانی اخلاق می نویسد : ((آنچه میان همه احکام اخلاقی مشترک است این است که ما در احکام اخلاقی با محمول خاصی به نام خوب و مقابل آن بد سر و کار داریم(((مور، ، ۱۰۴:۱۳۸۸) در واقع به عقیده ی مور ((اساسی ترین مفهوم اخلاقی، مفهوم “خوب” است)).(دیوانی ،۱۳۸۸)
در ادامه مور توضیح میدهد که خوب ، مفهومی بسیط ، تحلیل ناپذیر و غیر قابل تعریف است.(مور ،۱۰۳:۱۳۸۸)
مغالطه طبیعت گرایانه[۱۴]
مور را در زمره (( شهود گرایان )) قرار دادهاند. شهود گرایی که به طبیعت ناگرایی اخلاقی نیز معروف است نظریه اخلاقی است که در بخش فرا اخلاق به توجیه و معنای مفاهیم و گزاره های اخلاقی می پردازد. مطابق این دیدگاه اصول اساسی و احکام ارزشی ما شهودی و بدیهیاند؛ شهود یعنی فهمیدن و درک کردن چیزی بدون استفاده از تصور با تصدیق دیگر مثلا وقتی می گوئیم کل از جزء خود بزرگتر است این گزاره را بدون نیاز به استدلال و به طور بدیهی درک میکنیم. از این رو آن چه که شهودی است نیازی نیست تا با استدلالی منطقی یا روانشناختی توجیه شوند و در واقع آن ها خود توجیهند. (دبیری ،۱۳۸۸)
مور که از شهودگرایان است، بر این باور است که هر گونه تعریفی از مفهوم خوب، تعریفی مغالطی خواهد بود. وی در کتاب مبانی اخلاق مدعی شد که همه نظریات تعریف گرایانه، اعم از تعاریف طبیعی و متافیزیکی، مغالطی اند. مور در این جهت که اوصاف اخلاقی در خارج وجود دارند با طبیعت گرایان موافق است؛ اما بر این باور است که اگر برای تعریف اوصاف اخلاقی از مفاهیم و اوصاف طبیعی یا غیر طبیعی استفاده کنیم مرتکب مغالطه ای شده ایم که وی آن را مغالطه طبیعت گرایانه می نامد (شریفی ،۱۳۸۴) .