همچنین فرگوسن (۱۹۷۰) معتقد است: شخصیت الگویی از رفتار اجتماعی و روابط اجتماعی و روابط اجتماعی متقابل است. بنابرین شخصیت یک فرد مجموعه راههایی است که او نوعاً نسبت به دیگران واکنش یا با آن ها تعامل میکند (کریمی، ۱۳۷۵).
صاحب نظران حوزه شخصیت و روانشناسی از کلمه شخصیت تعریفهای گوناگون ارائه دادهاند شخصیت هر فرد همان الگوی کلی یا همسازی ساختمان بدنی، رفتار، علایق، استعدادها و صفات دیگر است. بدین ترتیب میتوان گفت که منظور از شخصیت مجموعه کامل خصوصیات و صفات فرد است (مان[۵]، ۱۹۹۲) ایزدی (۱۳۵۱) شخصیت را مجموعه تفکیک ناپذیرآن خصایص بدنی و نفسانی میداند که شناخته شده دوستان نزدیک شخص است یا به عبارت دیگر آن نقاب یا ماسکی که فرد برای سازش با محیط که در حقیقت نوعی از بازیگری در صحنه زندگی است، به چهره خود نهاده است.
۲-۲-تعاریف شخصیت
امروزه، روانشناسی را «دانش آزمایشی مطالعه رفتار موجود زنده» تعریف میکنند. رفتار اعم از اعمال قابل مشاهده و فرآیندهای روانی غیر قابل مشاهده بوده و به مجموعه پاسخهایی که که از موجود زنده صادر میشود، اطلاق میگردند.
در هر حال، هدف تمامی یافته های روانشناسی، دستیابی به شخصیت است (مایلی[۶]، ۱۳۸۰). به این ترتیب، به کار بردن اصطلاح روانشناسی شخصیت نادرست خواهد بود. شخصیت حیطه جداگانهای از روانشناسی (مثل روانشناسی تحول، روانشناسی بالینی و مانند آن )نیست. بلکه، روانشناسی به عبارتی شخصیت شناسی[۷] است. بر خلاف مای لی (۱۳۸۰) که فقط بر تفاوتها تأکید میکند، شخصیت[۸] را باید از تفرد[۹] متمایز کرد. تفرد عبارت است از متمایز شدن به عنوان یک شخص منحصر به فرد است. تفرد فرایند تمایز از یک یا چند گونه مشابه است (کریسنی، ۱۹۹۹)، فرآیندی که سرانجام فرد را غیر قابل تقلیل به هر فرد دیگر میکند (ریچلاک[۱۰]، ۱۹۸۱). این در حالی است که شخصیت هم جنبههای مشترک و هم جنبههای تفاوت از دیگران را در نظر میگیرد و ضمناً، نه تنها مفهوم همسانی فرد در طول زمان را با خود دارد بلکه، سرچشمه درونی آن (صادر شدن پاسخها از موجود زنده) را در بر میگیرد. در واقع تفرد فرآیندی سودمند در درک یکتایی شخصیت است (جل وزیگلر[۱۱] ، ۱۹۸۸). در حال حاضر تعریف واحدی از شخصیت که مورد توافق همگان باشد وجود ندارد. بنابرین دامنه تعاریف شخصیت از فرآیندهای درونی ارگانیسم تا رفتارهای مشهود ناشی از تعامل افراد در نوسان است (پروین و جان، ۱۳۸۱).
در اینجا برخی از تعریفهایی که از شخصیت شده است عرضه میشوند:
شخصیت برای فروید یکپارچگی سه پایگاه روانی بن[۱۲]، من[۱۳]، فرامن[۱۴]در سازمان روانی است. در لغت نامه وارن تعریف شخصیت چنین آمده است: شخصیت برجنبههای عقلی، عاطفی، انگیزشی و فیزیولوژیکی فرد گفته میشود به عبارت دیگر به مجموعه مؤلفههایی که انسان را سر پا نگه میدارد (مایلی، ترجمه منصور، ۱۳۸۷).
در این تعریف مجموعه عوامل در کنار هم قرار داده شده است اما اشارهای به یکپارچگی این عوامل پیدا نشده است. شلدون[۱۵] پویا بودن شخصیت را در تعریف خود مطرح نمود و آن را چنین عنوان کرد :
«شخصیت یا سازمان یافتگی پویشی به جنبههای، عقلی، عاطفی، انگیزشی و فیزیولوژیکی فرد میگویند.» (کریمی، ۱۳۸۹).
پیرون[۱۶]، وحدت یافتگی را همراه با جنبههای متمایز در تعریف خود برجسته میکند.
بدین صورت که شخصیت به وحدت یافتگی تام و تمام یک فرد همراه با ویژگیهای افتراقی دایم مثل هوش و مزاج در رفتار اطلاق میگردد. (کریمی، ۱۳۸۹).
هیلگارد[۱۷] شخصیت را الگوهای معین از رفتار و شیوه های تفکر میداند که نحوه سازگاری مشخص را با محیط تعیین میکند (پروین، ترجمه کدیور، ۱۳۸۱).
کتل[۱۸] با روی آورد تحلیل عاملی آن را پدیدهای میداند که به ما امکان پیشبینی رفتار شخص در یک موقعیت معین را میدهد (اتکینسون و همکاران، ۱۳۸۸؛ ربر، ۱۹۸۵).
میشل باروی آوردی موقعیتی و رفتاری نگری که اتخاذ کرده، آن را الگوی متمایزی از رفتار میداند که سازش یافتگی هر فرد را با موقعیتهایش در زندگی مشخص میکند (مورگان و همکاران، ۱۹۸۶) و ریختها و رگههای درونی شخصیت را به نفع عوامل موقعیتی کنار مینهد (ربر[۱۹]، ۱۹۸۵).
آلپورت شخصیت را سازمان پویایی از نظامهای روانی- فیزیولوژیک فرد میداند که افکار و رفتار او را مشخص میکند (ربر، ۱۹۸۵).
به نظر مدی[۲۰] (۱۹۸۹) شخصیت مجموعهای پایدار از ویژگیها و گرایشهاست که مشابهت و تفاوتهای رفتار روانشناختی افراد (افکار، احساسات و اعمال) را که دارای تداوم زمانی بوده و ممکن است به واسطه فشارهای اجتماعی و زیست شناختی موقعیتهای بلاواسطه شناخته شوند یا به آسانی درک نشوند، مشخص میکند.
تعاریف روانشناسان نشان میدهد که به رغم واگرایی در ارائه تعریف شخصیت، ۵ ویژگی مشترک قابل استخراج است:
-
- کلیت: شخصیت یک کل متشکل از مؤلفههای تشکیل دهندهای است که با مجموع اجزای آن متفاوت است.
-
- یکپارچگی: مؤلفههای شخصیت در هم تنیدهاند به طوری که سازمان واحدی را به وجود میآورند.
-
- پویش: مؤلفههایشخصیت بر یکدیگر نیرو اعمال میکنند.
-
- پایداری: الگوهای رفتاری در طول زمان نسبتاً پایدار میمانند و بنابرین میتوان رفتار را پیشبینی کرد.
- تفرد: مسیر تحول شخصیت در فرد به سوی متمایز شدن از دیگران است.
بنابرین میتوان شخصیت را «سازمان پویا و نسبتاً پایداری که فرد را از دیگران متمایز کرده و امکان پیشبینی نسبی رفتار فرد را در موقعیتهای معین فراهم میکند» تعریف کرد (آقایوسفی، ۱۳۸۸).
۲-۳-نظریه های شخصیت
نظریه های شخصیت را میتوان گفت از زمانی که بقراط، حکیم یونانی، افراد انسانی را از نظر غلبه اخلاط چهارگانه به سنخهای صفراوی، بلغمی، دموی، و سوداوی تقسیم کرد و برای هر یک از این سنخها و ویژگیهایی معینی قایل شد، آغاز شده است. از آن زمان تا زمان حاضر نظریه های گوناگونی با گرایشهای متفاوتی درباره شخصیت انسان عرضه شده است. در اینجا مروری گذرا بر بعضی از این نظریه ها خواهیم داشت. نظریهپردازان در خصوص جنبههای مختلف شخصیت انسان مطالب گوناگونی را مورد توجه قرار دادهاند.
نظریه بقراط:
اعتقاد به اینکه بین ساختمان بدن و مزاج یا خلق و خوی افراد رابطه وجود دارد، از عقاید پایدار تاریخ بشری است. بقراط اشخاص را بر حسب اینکه کدام یک از مزاجها بر آن ها مسلط باشد به اخلاط چهارگانه تقسیم کرد و برای هر یک از این نمونه ها مختصات روانی و بدنی خاصی قایل بود.
دموی مزاج: ظاهری خوش آب و رنگ دارد و قوی بنیه است.