– شکل دادن به یک رابطه جدید، متداولترین راه برای غلبه بر مشکلات طلاق عاطفی است و برای بسیاری از مردها این اتفاق قبل از آنکه روند طلاق قانونی شود، اتفاق می افتد.
– اکثر مردهای فوقالذکر، که طلاق عاطفی در طول سالها در درونشان به وجود آمده است، زن دیگر(گرفتن رابطه دیگرشان) فقط برایشان نقش یک تسهیل بخشی را داشته که آن ها را در ترک همسرشان یاری کند.
ب) مراحل میل به طلاق عاطفی
طلاق عاطفی شامل شش مرحله است(براون[۲۶]،۲۰۰۰ ؛ به نقل از زارعی محمودآبادی،۱۳۹۱):
مرحله اول- سرخوردگی و ناامیدی از همسر[۲۷]: این مرحله در مورد بعضی از زوجین حدود۲-۱ سال به طول میانجامد و اغلب به صورت کلامی میباشد، این مرحله، با احساسات مبهم نارضایتی، رنجش و احساس خیانت مشخص می شود، از دیگر مشخصات این مرحله این است که مشکلات واقعی هستند، اما زوجین مشکلات را واقعی تلقی نمیکنند، فاصله گرفتن از همدیگر و بررسی نقاط ضعف و قوت طلاق از دیگر مشخصات این مرحله است، طراحی یک استراتژی برای جدا شدن در این مرحله اتفاق می افتد و احساسات ترس، انکار، اضطراب، گناه، عشق، خشم، افسردگی و سوگ از مشخصات اصلی دیگر این مرحله است.
مرحله دوم- اظهار نارضایتی : این مرحله حدوداً هشت تا دوازده ماه قبل از این که زوجین درگیر مراجع قانونی شوند، واقع می شود؛ ابراز نارضایتی یا دوگانگی نسبت به همسر از مشخصات این مرحله است، نیاز به مشاورۀ زناشویی از دیگر مشخصات این مرحله است. احساسات تنش، گناه، تردید، سوگ، شکایت و نیز دلتنگی از مشخصات این مرحله میباشد.
مرحله سوم- تصمیم به طلاق : حدوداً دوازده ماه قبل از مراجعه به مراجع قانونی واقع می شود، فاصله عاطفی زیاد، و به ندرت بازگشت پذیر، احساس افسردگی، طردشدن، عزت نفس پایین و خشم از ویژگیهای این مرحله است. هر دو زوج در این مرحله احساس میکنند، توسط طرف مقابل قربانی شدهاند؛ همچنین زوجین نسبت به خانواده خود در آینده احساس اضطراب، رنجش، خشم، غمگینی و گناه میکنند.
مرحله چهارم- اجرای تصمیم به طلاق: جدایی فیزیکی، جدایی عاطفی، تصمیم سریع، انتخاب محل زندگی، تقسیم وفاداری با دوستان، آشنایان و خانواده از ویژگیهای این مرحله است. فرزندان معمولاً وقتی طلاق به این مرحله رسید، از آن مطلع میشوند؛ احساسات ضربه روحی ناگهانی، وحشت، ترس، شرم، گناه و نیز سرزنش از دیگر ویژگیهای این مرحله است.
مرحله پنجم- شروع مجدد: به همراه کامل کردن روند قانونی، حدوداً چهار سال بعد از طلاق واقع می شود. خشم به حالت فراموشی سپرده می شود، احترام جدید و شروع نقشهای جدید در این مرحله است. کسب بصیرت، پذیرش مقایسه زندگی قبل و بعد از طلاق از مشخصات این مرحله است.
۲- طلاق قانونی
کریسل[۲۸] (۱۹۸۵) استدلال کرد که زنان وقتی در موقعیت یک طلاق قانونی قرار می گیرند، ضرر میکنند، درک این مسئله نسبتاً آسان است، اکثر زنان به اندازه کافی خود را به امور مالی یا حتی خانواده خودشان درگیر نمیکنند، آنها اطلاعات کمی راجع به قانون مالیات، سرمایه گذاری، برنامه های حقوقی و غیره دارند. همچنین آنها نمیدانند که قوانین کنونی طلاق، آنها را به چه ملزم می کند و چه چیزهایی را از دست می دهند. زنان باید توانایی برای درخواست مزایای طولانی مدت مثل بیمه سلامتی، سهم خود از حقوق عقد، قانون کار و فرصتهای از دست رفته شغلی داشته باشند و آگاه باشند، تنها باید به فکر توانایی ایجاد سهم اعتباری باشند. البته راه حل واقعی این مسئله برای زنان این است که دانش خودشان را در چنین مسائلی افزایش دهند و انتظار نداشته باشند که شوهرشان مسائل مالی خانواده را حل و فصل کنند( شوارتز، ۱۹۹۴ ، به نقل از زارعی محمودآبادی و همکاران، ۱۳۹۱).
۳- طلاق اقتصادی
اگرچه زنان، طلاق عاطفی را بیشتر از همسرانشان پشت سر میگذارند، اما آن ها در طلاق اقتصادی بازنده هستند(ویتزمن[۲۹]، ۱۹۸۱). زارعی محمود آبادی (۱۳۹۱) برای این موضوع چندین دلیل را ذکر کردهاست که عبارتند از:
اولاً: زنها، نوعاً ۶۰% کمتر از مردها در جامعه پول به دست می آورند، حتی وقتی که آموزش حرفهای دیده باشند.
دوماً: زنهایی که بیشتر زندگیشان را به بزرگ کردن بچهها اختصاص داده اند، لذا به زندگی خود نرسیدهاند. حتی آنهایی که به صورت پاره وقت کار کرده اند، سعی کرده اند خود را با برنامه زندگی بچهها و شوهرانشان هماهنگ کرده باشند و این چیزی است که آنها را به وضعیت مالی پایینتری سوق میدهد، حتی اگر زنی از نفقه به دست آمده برای بهتر شدن کارآموزی استفاده کند، باز هم با عدم استقبال بازار کار رو به رو است، زیرا جامعه علاقهای ندارد که یک زن بیتجربه را استخدام کند. هنگامی که یک زن طلاق میگیرد، همه مزایایی را که معمولاً با شغل شوهر همراه است را از دست میدهد. مانند بیمه درمانی، حسابهای مالی، عضویت کلوپ، حقوق بازنشستگی، و خسارات اقتصادی، با این وصف شانس ازدواج مجدد در زنان میانسال۲۸% (بعد از سن ۴۰ سال) است.
ثالثاً: زن در میانسالی میفهمد که سرمایه گذاری در زندگی مرد یک اتلاف وقت بوده است و آن یک بی عدالتی است، حتی اگر مردی پول کافی برای مخارج همسر سابقش (یک نفقه کامل زندگی) بپردازد. در ۱۴ الی ۱۵ درصد طلاقها، سطح استاندارد زندگی زن تا میانگین ۷۳% از آنچه قبل از طلاق بوده است، کاهش مییابد، در مورد مرد، اگرچه سطح زندگی در ابتدا تا یک سوم کاهش مییابد، اما بعداً تا۴۲% افزایش خواهد یافت، فقط زنانی که در جریان ازدواجشان کار کرده اند و حرفهای داشته اند، از لحاظ اقتصادی مشکل ندارند( میلر و ستیور[۳۰]، ۱۹۹۷). مورگان[۳۱] (۱۹۹۱) بیان می کند که آموزش و موقعیت کاری ثابت بهترین پیشگویی برای جلوگیری از فقر اقتصادی در دوران طلاق میباشد، بنابرین زنان باید شغلشان را در نقطه مناسب حفظ کنند.
۴- طلاق والدینی
در طلاق، بچهها به عنوان ضلع سومی بین خشم والدین قرار می گیرند، این فرزندان بیشتر در جریان دوری و جدایی قرار دارند و در جریان جنسیت خاص قرار می گیرند؛ یعنی طلاق این اثر زیانبار را بر پسر دارد به خصوص هنگامی که یک مادر توصیف می کند که همه مردان بد هستند و هنگامی که یک پدر ابراز تنفر از همه زنان دارد، اثر بدی برای دخترش دارد(جارویس و چاندل [۳۲]، ۲۰۰۱؛ آماتو، ۲۰۰۱؛ زارعی محمود آبادی و همکاران،۱۳۸۹). آغاز جدایی یا طلاق (با در رفتن از رابطه فریب جویانه) اغلب لطمه و ضربهای را به صورت خشم بر فرزند خواهد داشت. بچهها اغلب موضوعات احتیاجها و خشونتها بوده اند. والدین ترجیح می دهند که فرزندان را از اثر مخرب این ازدواج، حفظ کنند. کسی که مرتکب طلاق است، این نتیجه را پیش بینی کرده که بچهها توان بازیابی یا مهار کردن آن ها را ندارند. با این عمل (طلاق) بچهها کاملاً منزوی خواهند بود و در حالی که والدین گمان میکنند که اینگونه نیستند. حتی بعداً هنگامی که بچهها بالغ و مستقل میشوند، مشکلات آن ها ظهور خواهد کرد. آنان میترسند که علاقه و میل خود را برای یکی از والدین نشان دهند، زیرا نگراناند که با این کار در حق دیگری خیانت کنند(استرلاین[۳۳]،۱۹۸۱، شوارتز ،۱۹۹۴، ترجمه فاتحی زاده و همکاران،۱۳۸۸؛ به نقل از زارعی محمودآبادی و همکاران،۱۳۹۱).