۱-۷-۴ تعریف لغوی فرسودگی شغلی:
فرسای در ترکیب به معنای فرساینده آید،خسته کننده، جانفرسایی، طاقت فرسایی وکلمه فرساییدن (مص)،کهنه ساختن،خسته کردن (محمد قریب )و مطابق نظر دکتر محمد معین فرسودن به معنای کهنه کردن،پوسیده کردن،آزار رسانیدن،ساییده شدن وکاسته وکم کردن و پایمال کردن آمده است.
۱-۷-۵ تعریف نظری فرسودگی شغلی:
فرسودگی شغلی،خستگی عاطفی ناشی از کار واکنشی ممتد به محرکهای تنش زای مزمن عاطفی و بین فردی در کار میباشد که به کمک سه بعد خستگی عاطفی،مسخ شخصیت و فقدان موفقیت فردی (حس کار آمدی ) توصیف می شود (مسلچ ۲۰۰۳)در جایی دیگر مسلچ و جکسون (۱۹۹۳) میگویند فرسودگی شغلی کاهش قدرت سازگاری فرد با عوامل فشارزا و نشانگان مرکب از خستگی جسمی و عاطفی است که به ایجاد خود پنداره و نگرش منفی به شغل و فقدان احساس ارتباط با مراجعان به هنگام انجام وظیفه منجر می شود .
۱-۷-۶ تعریف عملیاتی فرسودگی شغلی:
در این پژوهش منظور از فرسودگی شغلی میزان کاهش کار آیی، خستگی ناشی از کار و واکنشهای عاطفی کاهش مقاومت روانی است .در این پژوهش فرسودگی شغلی به وسیله پرسشنامه مسلچ سنجیده شده است که شامل سه مقیاس خستگی عاطفی ،مسخ شخصیت و فقدان موفقیت فردی است.
فریدون برگر و همکارانش (۲۰۰۱)معتقدند که تحلیل رفتگی شغلی یک مفهوم سه بعدی است که بعد مرکزی و آشکار آن فرسودگی هیجانی است. وقتی افراد در مورد فرسودگی شغلی خود سخن میگویند بیشتر به بعد خستگی تأکید دارند،در شرایطی که بین ارئه دهنده خدمت وگیرنده آن ایجاد شود به آن مسخ شخصیت میگویند که بعد دوم فرسودگی شغلی میباشد و بعد فقدان موفقیت فردی بعد سوم فرسودگی شغلی است که در شرایط فرسودگی کاهش مییابد.
فصل دوم
پیشینه و ادبیات پژوهش
۲-۱ مقدمه:
در سه ربع اول قرن حاضر درباره شخصیت نظریه های متعدد و گوناگونی آورده شده است به طوری که تعاریف مختلفی برای شخصیت ارائه شده است که ناشی از گوناگونی این نظریه هاست که صاحبانشان نظرات متفاوتی از چگونگی تشکیل و تحول شخصیت و مفاهیم انگیزشی رفتار آدمی دارند. نظریه های مربوط به شخصیت هر چند که با هم فرق دارند.در مواردی و در اصولی نزدیک به یکدیگرند و تا حدودی همانند هستند.از این رو چنین به نظر میرسد که می توان آن ها را با توجه عامل یا عواملی که در هر کدام مهم تر از عوامل دیگر پنداشته شده اند ،طبقه بندی کرد.ولی لازم است خاطر نشان سازیم که هیچ طبقه بندی،به خصوص در مورد نظریه های مربوط به شخصیت نمی تواند خالی از عیب و نقص باشد و قطعی محسوب شود. نظریه ای که به یک اعتبار در طبقه ای آمده است،ممکن است به اعتباری دیگر در طبقه ای دیگر قرار گیرد و این خود دلیل اختلاف طبقه بندی هایی است که تا کنون صورت گرفته است. سوال اصلی در نظریه های شخصیت این است که شخصیت چیست؟باوجود مطالعات و تحقیقات زیاد به دلیل پیچیدگی که ناشی از پیچیدگی انسان است هنوز پاسخ واحد یکسانی به این سوال داده نشده است و به همین دلیل نظریه های مختلفی پیرامون این موضوع شکل گرفته است و هم چنین همین خصوصیات شخصیتی باعث به وجود آمدن نوعی رفتار کاری در هر فرد میگردد که این رفتارها ممکن است باعث ارتقاء یا فرسودگی شغلی گردد و همان طور که میدانیم محیط بشر شامل عوامل فیزیکی، اجتماعی و روانی است که هر کدام در وضعیت سلامتی بشر نقش مهمی دارند.یکی ازعوامل تنیدگی زا در انسان،محیط کار وی است که میتواند دیگر حیطه های زندگی اورا تحت تاثیر قرار دهد قسمت عمده ای از زندگی روزانه هر شخص صرف اشتغال به کار می شود. یکی از مفاهیمی که در سالهای اخیر،توجه روانشناسان کار،روان شناسان بهره وری و روان شناسان صنعتی و سازمانی را به خود معطوف داشته نشانه ها،علل وآثار فرسودگی شغلی است .به نظر میآید فرسودگی شغلی بافشارهای روانی ارتباط داشته باشد.فشارهای روانی وقتی رخ میدهد که عدم تعادل بین مطالبات و خواسته های محیطی افزایش یابد و توانایی فرد برای پاسخ دادن به آن ها کاهش یابد فشار روانی ایجاد می شود که باعث تجربه منفی در فرد و فرسودگی شغلی میگردد در واقع فرسودگی شغلی در اثر فشار مداوم روانی پدید میآید فرسودگی شغلی موجب تباهی در کیفیت خدماتی می شود که به وسیله کارکنان ارائه میگردد. بسیاری از ویژگی ها ی شخصیتی منجر به فرسودگی شغلی می شود که در صورت آگاه بودن از علایم و نشانه ها و آثار آن می توان به مقابله با فرسودگی شغلی پرداخت(ساعتچی ،۱۳۸۲).
۲-۲ شخصیت:
همان طور که میدانیم مقصود از شخصیت یک مفهوم پویا میباشد که بیانگر رشد و تکامل کل سیستم روند مشخص و یکی از عوامل مؤثر، در ایجاد تفاوتهای فردی است.هم چنین سالواتوره مادی[۲۱] شخصیت را، مجموعه ای از ویژگی ها و تمایلات نسبتا پایدار،میداند که مشترکات و تفاوتها در رفتار روانی افراد را، که دارای استمرار زمانی است را، مشخص میسازد و ممکن است در همان لحظه به آسانی به عنوان پیامد مجرد فشارهای اجتماعی و زیستی درک نشود.شخصیت حوزه بسیار گسترده ای است،زیرا شخصیت خود موضوعی پیچیده و دارای ابعاد و جنبههای گوناگونی است. برای شناخت شخصیت، انسان از دیر باز کوشش های فراوانی به عمل آورده،که برخی از آن ها غیرعلمی،برخی خرافی و معدودی دیگر علمی وکاربردی و معتبر است.در زبان عامه،شخصیت معانی دیگری دارد. مثلا وقتی گفته می شود،که کسی با شخصیت است.یعنی اینکه او دارای ویژگی هایی است،که میتواند افراد دیگر را تحت نفوذ خود قرار دهد. یا متانت و وقار ویژه ای دارد. همین طور در برابر آن بی شخصیت،به معنی داشتن ویژگی های منفی است. هم چنین کلمه شخصیت در عرف به عنوان چهره مشهور وصاحب صلاحیت در حوزه هایی همچون شخصیت سیاسی،علمی ،هنری و از این قبیل به کار می رود از این رو شخصیت،یک مفهوم انتزاعی است،یعنی آن چیزی مثل انرژی در فیزیک است،که قابل مشاهده نیست، ولی در افراد باعث وجود تفاوتها و ویژگی ها و خصوصیاتی می شود. برخی افراد در برخی رفتارها شبیه به هم هستند و در برخی متفاوت میباشند و از جهت اینکه در چه چیزهایی به هم شباهت دارند،را می توان بررسی کرد (شمالی اسکویی،۱۳۸۴).
این تنوع در دیدگاه ها،به تفاوت در تعریف و نگرش از انسان و ماهیت او مربوط می شود.هرجامعه ای برای آنکه بتواند در قالب فرهنگ معینی زندگی کرده، ارتباط متقابل و موفقیت آمیزی داشته باشد، گونه های شخصیتی خاصی را که با فرهنگش هماهنگی داشته باشد،را پرورش میدهد.در حالی که برخی تجربه ها بین همه فرهنگ ها مشترک است،بعید نیست که تجربیات خاص یک فرهنگ در دسترس فرهنگ دیگر نباشد(مرادی بانیار،۱۳۸۴).
۲-۳ مفهوم شخصیت:
گر چه همه نظریه پردازن شخصیت،با یک تعریف واحد از آن موافق نیستند اما می توان گفت: شخصیت عبارت است از الگوی نسبتا پایدار صفات،گرایش ها و ویژگی هایی که تا اندازهای به رفتار افراد دوام می بخشد.به طور اختصاصی تر شخصیت از صفات یا گرایش هایی تشکیل می شود که به تفاوتهای فردی در رفتار،ثبات رفتار در طول زمان و تداوم رفتار در موقعیت های گوناگون می انجامد،که این صفات میتوانند منحصر به فرد یا در برخی از گروه ها مشترک و یا کل اعضای گروه در آن سهیم باشند (شولتز،دوان؛[۲۲]۲۰۰۲ترجمه :سید محمدی ۱۳۸۶).