۶ـ وضعیت عاطفی یا احساس (کارکرد روانشناختی)، از جمله درد
۷ـ رضایت از زندگی، خوشبختی یا رضایت خاطر
هر کدام از این مؤلفهها در سنجش کیفیت زندگی مرتبط با تندرستی فرد دخیل هستند. اولاً هر کدام از آن ها «خوبی» یا «بدی» زندگی فرد را از لحاظ تاثیر مراقبتهای پزشکی بر بهبود زندگی وی تخمین میزند. ثانیاًً هر مؤلفه برآورد می کند که تا چه حد تغییرات ناشی از تکنولوژی مراقبتهای پزشکی به ایدهآلترین و بهترین تعریف ما از «خوبی» نزدیک می شود. به عنوان مثال، رضایت خاطر حتی با دقیقترین مقیاسهای سنجش تغییرات ناشی از مراقبتهای پزشکی قابل سنجش نمی باشد، مثلاً علائم، نشانهها، کارکرد تشخیص ویژه و عملکرد شغلی ممکن است به نحوی تغییر کند که چندان بر رضایت فرد از زندگی مؤثر نباشند (مختاری، ۱۳۸۹: ۴۸ـ۴۷).
در ارزیابی کیفیت زندگی، استفاده از مقیاسهای کاربردی (کارکرد تشخیص ویژه، عملکرد شغلی) مشکلاتی را به بار دارد، زیرا اهمیت نقص کارکردی در اشخاص مختلف، بسیار متفاوت است. بدون بررسی دقیق ارزشگذاری کارکردها و نقشهای مختلف نمیتوانیم بفهمیم که عملکرد شغلی کارآمد یا کمتر کارآمد برای فرد به چه معنا است. میخواهیم در ارزیابی کیفیت زندگی شیوهای را که به وسیله آن فرد توانایی بیشتر یا کمتر در اجرای کارها و نقش را تجریه می کند، لحاظ کنیم (همان:۴۹ـ۵۰).
۲ـ۲۰ـ شاخص ترکیبی عینی و ذهنی مفهوم کیفیت زندگی
ضمن اینکه مفهوم کیفیت زندگی خود مفهومی چندجانبه و چند بُعدی است و تنها جنبه های مادی زندگی را در برنمیگیرد، اندازه گیری و پی بردن به آن خود در گرو عوامل مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و حتی محیطی میباشد. همین طور، خصوصیات فردی افراد جامعه نیز در آن دخالت دارند. اینکه کیفیت زندگی را چگونه تعریف میکنند، خود بستگی به این دارد که مردم در کجا زندگی
میکنند، چکار میکنند و اینکه چه منشأ نژادی و فرهنگی دارند. در عین حال، تلاش های زیادی صورت گرفته است تا عوامل تعیینکننده کیفیت زندگی را بتوان تعریف کرد. بعضی از اهل نظر آن را به جای بهبود ذهنی، سرور، رضایت و زندگی خوب به کار میبرند در حالی که اطمینان کامل نسبت به اینکه کیفیت زندگی به چه معنا است، وجود دارد. این مفهوم بیشتر به معنای رضایت و سطح زندگی است با توجه به این تعریف، هر گونه بهبود آشکاری در زندگی باعث ارتقاء کیفیت زندگی میگردد.
در هر حال، هر گونه تغییر مثبتی در شاخص های اقتصادی ـ اجتماعی، کیفیت زندگی را بهبود میبخشد. اندازه گیری و سنجش کمّی کیفیت زندگی خود نیز بین ملل و جوامع مختلف با توجه به شرایط زندگی، نظام ارزشی و مجموعاً فرهنگهای مختلف آن ها کاری بس مشکل می نماید. در کل، هر شاخصی که به اندازه گیری کیفیت زندگی می پردازد، میبایست در برگیرنده مجموعه عواملی باشد که رفاه انسانی را بهبود بخشد یا افزایش دهد. همین طور، از آنجا که انتظارات افراد نیز در جوامع مختلف یکسان نیست، شاخص های متفاوت میبایست به کار گرفته شوند تا کیفیت زندگی مورد سنجش و ارزیابی قرار گیرد شاخص مشترکی که در تعیین کیفیت زندگی به کار گرفته می شود، شامل دو وجه یا سنجه عینی و ذهنی است. معیارهای عینی عمدتاًً قابل لمساند و جنبه های قابل تأیید زندگی جون شرایط اقتصادی و اجتماعی را دربرمیگیرند. این سنجه ها که بیشتر متمرکز بر امکانات مادی است، عمدتاًً متکی بر ترازهای درآمد ملی، میزان ارضاء و پاسخگویی به نیازهای جامعه و نظایر آن است. از طرف دیگر، معیارهای ذهنی بنجس کیفیت زندگی عمدتاًً به سنجش احساسات در خصوص زندگی و اینکه مردم چگونه تصوری از زندگی خود دارند، میپردازند، و آن خود از طریق ارزیابی میزان رضایت یا سرور افراد جامعه قابل اندازه گیری است. در شرایط ایدهآل، اندازه گیری کیفیت زندگی، هر دو شاخص عینی و ذهنی میبایست منظور گردد. از ان طریق است که تصویری جامعه از شرایط زندگی افراد جامعه میتوان به دست آورد و بر آن اساس است که سیاستگذاران می توانند برای اقشار مختلف جامعه به برنامه ریزی بپردازند. کیفیت زندگی مفهومی است چند وجهی و پیچیده ولی در عین حال قابل تعریف و قابل سنجش. با رهیافتی میان رشتهای میتوان آن را تعریف کرد و برای آن مدل مفهومی ساخت و بر اساس آن مدل آن را سنجید. حتی
میتوان خیلی ساده به سراغ مردم رفت و از آنها پرسید درباره زندگی چه احساسی دارند و آیا از زندگی لذت میبرند یا نه. کیفیت زندگی بیش از هر چیز امری است نسبی و برای تعریف و سنجش آن معیار مطلق و جامع و جهان شمولی وجود ندارد که در همه جا مصداق داشته باشد؛ مفهومی است که به شدت متاثر از زمان و مکان است. عوامل مؤثر بر آن، بسته به دوره زمانی و مکان جغرافیایی و شرایط فرهنگی تغییر میکنند. مؤلفه های کیفیت زندگی بر اساس ارزشهای فردی و اجتماعی و ملی تعریف
میشوند. شکی نیست که واقعیتها و شرایط عینی جامعه و وضعیت مادی زندگی فرد نیز در آن نقشی تعیینکننده دارند. اما باید توجه داشت که انسان موجودی است که بر اساس تصویر ذهنی خود از واقعیت ـ نه خود واقعیت ـ زندگی می کند و رفتارش متاثر از برداشتهای ذهنی و درکی است که از واقعیت دارد و این برداشتها و ادراکات، الزاماًً با واقعیت انطباق ندارند. افزون بر آن، تصویر ذهنی و برداشت هر فرد درباره واقعیتی معین با دیگری تفاوت دارد. بر این اساس میتوان گفت که: برداشت ما از شرایط عینی و واقعیتهای زندگی است که احساسمان را درباره زندگی و کیفیت زندگی شکل میدهد. پس این شخص است که باید احساس کند کیفیت زندگیاش مطلوب است یا نه. برداشت افراد در این باره با یکدیگر یکسان نیست. بر این اساس شاید بتوان نتیجه گرفت که میان ارزیابی جوانان از واقعیتهای زندگی و مطلوبیت کیفیت زندگی و از آن مهمتر معیارهایی که برای ارزیابی زندگی خود دارند، با آن چه پدران و مادران و حاکمان و مسئولان جامعه دارند، تفاوت وجود دارد و این شکاف، مدام رو به گسترش بوده و عمیقتر خواهد شد. اما واقعیت مهمتر آن است که روانشناسان، دانشمندان مغز و اعصاب و پژوهشگران علوم شناختی به ما میگویند که برداشتها و تصاویر ذهنی ـ و به معنایی دقیقتر، مدلهای ذهنی ـ را میتوان تغییر داد.
مدیریت کیفیت زندگی یعنی تغییر شرایط زندگی در جهت مطلوب، که وظیفه اصلی حکومت و دولت است. تغییر مدلهای ذهنی و برداشت فرد درباره واقعیت، که در اختیار فرد است، ولی اگر فرد و کیفیت زندگی او در محاسبات حکومت جایی نداشته باشد چه خواهد شد؟ کوشش مستمر فرد در راه تغییر مدلهای ذهنی در شرایطی مؤثر است و توصیه می شود که شرایط واقعی زندگی یا نامطلوب نباشد و یا حکومت و دولت، دغدغه آن را داشته باشد که وضع را بهبود بخشد. شاید آشنایی و حساس شدن به مفهوم کیفیت زندگی، به دولتها و حکومتها کمک کند در راه مطلوب کردن شرایط عینی زندگی و واقعیتها گام بردارند و به فرد نیز امکان دهند در قلمرو نفوذ خویش، مدیریت کیفیت زندگی خویش را در دست گیرد. به هر حال کیفیت زندگی پارادایمی است که با مفاهیم اقتصاد نوین و توسعه پایدار سازگاری معنایی داشته و هماکنون مورد توجه بسیاری از کشورها قرار دارد (مختاری، ۱۳۸۹: ۱۲۵ـ۱۲۲).
۲ـ۲۱ـ مدلهای تابآوری