۱٫ مشخصات فردی، شامل متغیرهای دموگرافیک.
۲٫ شاخص های عینی کیفیت زندگی، که شرایط محیطی را شامل میشوند و متغیرهای مربوط به رفاه عمومی، بهداشت محیط و تحرک، فرهنگ و مذهب، محیط طبیعی، سیاستها را نیز در بر میگیرد.
۳٫ شاخص های ذهنی کیفیت زندگی، که با مفاهیمی چون احساس رضایتمندی از زندگی، رفاه و آسایش جسمی و روانی و شادکامی توصیف می شود. از طرفی نیز چهار متغیر خانواده، وضعیت جسمانی، وضعیت اقتصادی و اجتماعی و وضعیت روحی روانی می توانند مستقیم یا غیرمستقیم بر روی کیفیت زندگی اثرگذار باشند که در هر فرد می تواند یکی از این متغیرها تأثیر بیشتری داشته باشد. میتوان گفت که عامل اصلی تعیینکننده کیفیت زندگی عبارت است از تفاوت درک شده بین آن چه هست و آن چه که باید باشد.( غلامعیان، ۱۳۸۶).
مرکز مطالعات کیفیت زندگی از مدلها و تکنیکهایی استفاده می کند که ادعامیکند که هم وجه عینی وهم وجه ذهنی کیفیت زندگی رامیسنجد و برتعریفی از زندگی مبتنی است که هم سطح و هم عمق را دربردارد و ضمن توجه به وضعیت فرد از نظر وی و پایگاه اجتماعی و سلامتی، معنایی که این شرایط برای فرد دارد و احساس خوب بودن و رضایت از زندگی را نیز شامل می شود . نمونه از یافته این مرکز بدین شرح است:
۱٫درارتباط باکیفیت زندگی، مهم نیست که ازنظر عینی فرد چه شرایطی (جنس، قد، تحصیلات و… ) داشته باشد، کیفیت زندگی او به مقدار زیادی وابسته به این است که چه احساسی درباره خودش دارد.
۲٫ میزان درآمد سالانه همبستگی چندانی با کیفیت زندگی فرد ندارد.
۳٫ نوع شغل فرد رابطه مستقیمی با کیفیت زندگی او ندارد. مسأله اساسی این است که فرد از کارش رضایت داشته باشد و با همکاران خود رابطه خوبی داشته باشد.
رضایت فردی: اگر یک حوزه را به عنوان مهمترین حوزه کیفیت زندگی در نظر بگیریم، آن حوزه رضایت عمومی فرد از زندگی است. رضایت فردی بخش اعظم مطالعات کیفیت زندگی در امریکا برای بیش از ۴ دهه بوده است.
عوامل فرهنگی: در علوم اجتماعی تفاوتهای فرهنگی منبعث از پایگاه های اجتماعی متفاوت منتسب به سن، جنس، موقعیت طبقاتی، پیشینه قومی و مذهبی افراد را شناسایی و بررسی میکنیم. زمانی که در حال ذهنی کردن مفهوم کیفیت زندگی هستیم این عوامل ( سن، جنس ،و … ) اغلب به صورتی مشابه و یکنواخت به نظر میرسند، اما در واقع این عوامل به همان اندازه که تفاوتهای فردی را در داخل گروه های اجتماعی و فرهنگی بازتاب میکنند در بین گروه ها نیز مبین این تفاوتها هستند.
عوامل استقلال فردی: عوامل استقلال فردی مرتبط با عوامل شخصیتی اما مستقل از محیط فیزیکی و اجتماعی میباشند. عوامل استقلال فردی شامل توانایی تصمیم گیری، کنترل فردی، کنترل یا بحث پیرامون محیط فیزیکی و اجتماعی متعلق به آن ها میباشد. ( بوند، کورنر۱۳۸۹ ).
کیفیت زندگی مطلوب، همواره آرزوی بشر بوده است وهست. در ابتدا رفاه و طول عمر بیشتر، معنی کیفیت زندگی بهتر را داشت. اما امروزه کیفیت زندگی در نقطه مقابل کمیت، قرار گرفته و با توجه به ابعادگسترده سلامتی، تعریف میشود ومنظور ازآن سالهایی ازعمراست که همراه با رضایت، شادمانی و لذتبخشی باشد. کیفیت زندگی مفهومی پویا و وسیعتر از سلامتی است. بر طبق مدل سلامتی، کیفیت زندگی مطلوب باید چند بعد فیزیکی، عاطفی-روانی، اجتماعی، معنوی و شغلی را دربرگیرد. امروزهباپیدایش وگسترش روانشناسی سلامت وروانشناسی مثبت، نگرش درمورد اختلالات از چهارچوب پزشکی و مدل تک عاملی خارج شده و محققان معتقداند که بهتر است شکلگیری و گسترش اختلالهای روانی را به حساب سبکهای زندگی معیوب و کیفیت زندگی افراد گذاشت و در درمان باید به دنبال اصلاح و تغییر در کیفیت زندگی و گسترش توانمندیها و ایجاد رضایت از زندگی و بهزیستی در افراد و جوامع بود. بر همین اساس روانشناسان مثبتگرا با یک رویکرد کلنگر در مقابل رویکرد تشخیصی آماری انجمن روانشناسی آمریکا، شک نظام طبقهبندی جدید به نام نیروهای منش را در ۶ حیطه، جهت شناسایی و طبقهبندی توامندیهایی که بر خلاف بیماری عمل میکنند، مشخص کردهاند و بر اساس آن رویکردهای مداخلهای متعددی را بنا نهادهاند و معتقدند که به جای تأکید صرف بر آسیبشناسی، باید به دنبال فهم کامل گستره تجارب انسان از کنبود، رنج، بیماری تا شکوفایی، بهزیستی و شادمانی باشیم. زیرا روانشناسی تنها تمرکز بر بیماریها و درمان هم تنها تمرکز بر ضعفها نمیباشد. بر این اساس گروه درمانی مبتنی بر کیفیت زندگی درمانی جدید در حوزه روانشناسی مثبت میباشد که با هدف ایجاد بهزیستی ذهنی، ارتقاء رضایت از زندگی و درمان درمان اختلات روانی نظیر افسردگی و … در بافت زندگی تدوین شده است.
در بیان کیفیت زندگی میتوان گفت، کیفیت زندگی از دو شاخص ذهنی و عینی تشکیل شده است . منظور از شاخص ذهنی در کیفیت زندگی همان رضایتمندی و یا احساس خشنودی است که حاصل برداشت ذهنی و ارزشیابی فرد از زندگی خود است و اگر چه در این احساس جنبههای شناختی نیز مطرح است ، ولی جنبههای عاطفی آن در سنجش کیفیت زندگی بیشتر مد نظر قرار دارد شرایط مشابه همان شرایط محیطی مؤثر بر متغیرهای کیفیت زندگی است و مشتمل بر مواردی مثل وضعیت رفاه، اقتصادی، جنبههای سیاسی، عوامل محیطی و فرهنگی و غیره میباشد ( اندورزو زالی، ۱۹۸۰ به نقل از افضلان، ۱۳۸۱). تلقی یا شناخت فرد از خود که عواملی از قبیل مفیدبودن، مولد بودن، تصیر ذهنی از خود، ذوق، نحوه نگرش نسبت به زندگی، درمان و آیندهنگری میباشد، تأثیر زیادی بر کیفیت زندگی دارد (هارتشون۱۱ ،۱۹۹۲).
سلامت روانی نیز در این میان نوعی وضعیت ذهنی است که با شماری از متغیرهای درونی و بیرونی در ارتباط میباشد که میتواند از فقدان بیماری تا احساس رضایت و لذتبردن از زندگی را در برگیرد. اهمیت پرداختن به بهزیستی و سلامت روان در مطالعات گوناگون نشان داده شده است. بدینگونه که افراد راضی و خشنود، هیجان مثبت بیشتری را تجربه میکنند و از رویداد های پیرامون خود ارزیاب های مثبتتری دارند. احساس مهار و کنترل بالاتری را دارند و میزان پیشرفت تحصیلی و رضایت از زندگی بیشتری را تجربه میکنند. نظام ایمنی سالمتر و خلاقیت بالاتری را دارند. فریش معتقد است که مطالعه بهزیستی افراد و جوامع و ارتقاء آن بزرگترین چالش علمی بشر بعد از افزایش و پیشرفت در زمینه تکنولوژی، پزشکی و ثروت است. به همین دلیل درمانهای امروزی باید متمرکز بر اصلاح و تغییر کیفیت زندگی و گسترش توانمندیها و ایجاد رضایت از زندگی در افراد باشد.
کیفیت زندگی درجه احساس اشخاص از تواناییهایشان در مورد کارکردهای جسمی، عاطفی و اجتماعی است بیش یک دهه است که بررسی کیفیت زندگی به عنوان یک موضوع مهم در مراقبتهای بهداشتی به ویژه در مطالعات بیماریهای مزمن مطرح میباشد.