در مجموع، می توان بیان کرد که سلامت سازمانی، مفهوم جامعی است که از نظر زمانی به صورت مستمر میباشد. سلامت سازمانی، مفهومی مطلق نیست، زیرا با رشد و توسعه جوامع در جهان صنعتی کنونی، همواره امکان سالم تر سازی سازمانها وجود دارد. لازم است که مدیران سازمانهای سالم با همکاری کارکنان مورد اعتماد، به بررسی و ارزیابی دروندادها، فرایندها و بروندادهای سازمانی بپردازند و با توجه به بازخوردهایی که دریافت می نمایند، اصلاحات لازم را انجام دهند و تلاش کنند تا به مشارکت یکدیگر، دلایل موفقیتها و ناکامیهای سازمانی را شناسایی کنند و عوامل موفقیتها را بهبود بخشند و دلایل ناکامیها را از بین ببرند(صراف فرد، ۱۳۹۱،ص ۸). پارسونز [۳۲] در تعریف یک سازمان سالم میگوید: ” همه سیستمهای اجتماعی برای بقاء و توسعه، باید خود را با محیط اطراف انطباق دهند، منابع مربوط را برای به دست آوردن مقاصد خود بسیج کنند، فعالیتهای خود را هماهنگ و همسان سازند، و در کارکنان خود ایجاد انگیزه نمایند؛ در این صورت سلامت آن ها تضمین میگردد” (متانی و همکاران، ۱۳۸۲، ص ۲).
برخی از محققین تشابهی بین سازمان و انسانها ترسیم کردهاند و عقیده دارند سازمان نیز مانندیک انسان میتواند بیمار یا سالم باشد، برای سلامتی جسم، اعضاء بایستی به طور هماهنگ با یکدیگر کار کنند، به طور مشابه، برای سلامت سازمان، بایستی تمامی زیرسیستمها به طور منظم و هماهنگ با هم کار کنند. یک سازمان سالم به طور منظم کار میکند و میتواند به طور مؤثر کالاها یا خدمات عرضه کند. سطح سلامت سازمان به میزان توانایی در کسب تجهیزات و نیل به اهداف بستگی دارد (اکبابا – التون [۳۳] ۵ ۲۰۰۱ ).
یک فرد سالم که در خانواده سالم و بالنده ای زندگی کردهاست در صورتی قادر به ارائه نقش رهبری و مدیریتیا ارائه یک شخصیت موفق، لایق، و کارآمد در سازمان خواهد بود که سازمان محل کار او نیز سالم باشد؛ در غیر این صورت شانس موفقیت او در کار بسیار ناچیز خواهد بود. اگر میخواهیم جامعه ای سالم داشته باشیم باید توانایی تربیت افرادی سالم را داشته باشیم تا بتوانند نهادهای اجتماعی سالمی را به وجود آورند و یکی از این نهادهای اجتماعی سازمان میباشد. برای اداره یک سازمان باید بدانیم که اصولا یک سازمان چگونه عمل میکند و چطور می توان عملکرد آن را بهبود بخشید و کارایی و بازدهی آن را افزایش داد. چگونه می توان از امکانات محدود سازمان حداکثر استفاده را در جهت تحقق هدفها و مأموریتهای آن به عمل آورد و امکان سلامت و رشد سازمان را در بلند مدت فراهم نمود (پورکیانی و حری، ۱۳۹۱، ص۱-۲).
مفهوم سلامت سازمانی به ما اجازه میدهد تصویر بزرگی از سلامت سازمانی داشته باشیم. در سازمانهای سالم کارمندان متعهد و وظیفه شناس هستند، روحیه و عملکرد بالایی دارند، کانالهای ارتباطی باز و سودمند هستند، و سازمان سالم جایی است که افراد دوست دارند به محل کارشان بیایند و به این که در این محل کار کنند، افتخار میکنند. اگر به سازمان سالم به عنوان سیستم نگاه کنیم در چنین حالتی سلامت سازمانی را نه در بهداشت و سلامت جسمانی و روانی کارکنان به صورت فردی وگروهی، بلکه در موجودیت و بقای خود سازمان جستجو میکنیم. مدیران در سازمانها وظایفی دارند که برای انجام آن بایستی نقشهای سازمانی و روابط بین فردی و اهداف سازمان را به طور روشن درک کرده و در جهت تامین نیازهای کارکنان و ارباب رجوع تلاش کنند و سازمان را قادر به برخورد موفقیت آمیز با نیروهای داخلی و خارجی کرده تا بتواند نیروهای مخرب را نیز در جهت هدف اصلی سازمان هدایت و با تامین اهداف سازمان، سودمندی و ادامه حیات آن را تضمین کنند. هیچ کس جز رهبر سازمان نمی تواند تندرستی سازمان را به آن بازگرداند. در حالی که مدیران، غالبا مسئولیت، راهبرد، فناوری، بازاریابی یا تامین مالی را با موفقیت به زیردستان خود تفویض میکنند، مسئولیت سلامت فرهنگی سازمان را نمی توانند به هیچ کس جز خود بسپرند. بنابرین مدیران یکی از عوامل اثرگذار بر سلامت سازمانی هستند (شریفی و آقاسی، ۱۳۸۹، ص ۱۵۲).
۲-۱-۲٫ ویژگیهای سلامت سازمانی
مایلزیک سازمان سالم را به عنوان سازمانی تعریف میکند که: ” نه تنها در محیط دوام می آورد بلکه در یک برهه زمانی طولانی نیز به طور کافی سازش کرده و تواناییهای بقاء و سازش خود را به طور مداوم توسعه داده و گسترش میدهد” (هوی و میسکل[۳۴]، ۱۳۸۲). سازمان سالم سازمانی است که درباره خود و موقعیتی که در آن قرار گرفته است واقع بین باشد، قابلیت انعطاف داشته باشد و بتواند برای مقابله با هر مشکلی بهترین منابع خود را به کار گیرد (ساعتچی، ۱۳۸۵). دیویس[۳۵] سازمان سالم را سازمانی میداند که در آن کارکنان احساس کنند کاری سودمند و مفید انجام میدهند، و به احساس رشد و پرورش شخصی دست مییابند و آنان بیشتر کاری شوق انگیز را که خشنودی درونی فراهم می آورد انجام میدهند. سازمان سالم سازمانی است که قادر به کمال رساندن کارکرد کارکنان باشد. یک سازمان سالم بایستی تمام توجه و تمرکز خود را بر روی اهداف متمرکز سازد به طوری که به اهداف و مقاصد از پیش تعیین شده دستیابد (ایرفنر و ارستین، ۲۰۰۸). سازمان سالم میتواند نیروی انسانی گوناگون خود را توانمند و در جهت دستیابی به اهداف خود مدیریت کند (کایریلیدو[۳۶] و همکاران ۲۰۰۸). سازمانهای سالم دارای رهبران و پیروان سالم هستند. سلامت سازمانی معلول میزان سلامتی افراد، موفقیت و برآورده شدن، نیازهای آنان است (پورکیانی و حری، ۱۳۹۱، ص۳-۴).
۲-۱-۲-۱٫ نمایی از سازمان سالم
نمایی از سازمان سالم را می توان به شرح ذیل بیان کرد:
-
- سازمان سالم، نظام مند است. کار سازمان عبارت است از دریافت نیازها و مواد اولیه و تبدیل آن به کالا و خدمات. گروههای ذی نفع در سازمان عبارتند از: مالکان و کارکنان، تامین کنندگان، مشتریان واسطه، مصرف کنندگان نهایی کالا و خدمات، رسانه ها و جوامع محل فعالیت سازان.
-
- سازمان سالم دارای اندامهای نیرومند حسی است که وظیفه آن ها دریافت اطلاعات زنده از کلیه اجزای نظام و تعامل با آن ها است.
-
- در تشخیص هدف، تواناست، مدیریت آن در جهت رسیدن به چشم انداز آینده سازمان فعالیت میکند.
-
- بر پایه اصل اولویت محتوا بر شکل فعالیت میکند. ساختار و ساز و کار سازمان متاثر از اهداف و وظایف آن است. از این رو از ساختارهای چند بعدی استفاده میکند، یعنی ساختار رسمی و هرمی شکل، تیمها و ساختارهای افقی، ساختار پروژه ای و ساختارهای موقت (مثلا ساختار لازم برای انجام یک تغییر عمده).
-
- مدیریت آن از نوع دسته جمعی (تیمی) است. تیم مدیریت در رأس سازمان قرار دارد. تیمها، مدیریت بخشها، تخصصها و پروژه ها را بر عهده دارند. در سازمان سالم، شوراهای ارتباطی (برای ایجاد ارتباط بین تخصصهای مختلف) فعال هستند، تیمهای پیشرفت حرفه ای این سازمانها، در برگیرنده هر دو طرف یعنی متخصصان و کاربران خدمات هستند.
-
- ارائه خدمت به مشتریان (چه مشتریان بیرونی و چه مشتریان داخلی سازمان ) را کاری در خور احترام می دانند.