با یک بررسی اجمالی درباره نحوه برخورد کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه با تحزب ، می توان به مشکلات و چالشهای پیش روی کشورهای در حال توسعه وبه خصوص ایران پی برد.
بند اول: جایگاه احزاب در کشورهای توسعه یافته در مرحله ثبات سیاسی
۱-نظریه لوسین پای
«لوسین پای»[۵۷] فهرست کاملی از معانی مختلف توسعه سیاسی را گرد آورد، فهرست وی شامل، معانی متعدد از جمله ؛ نوسازی سیاسی، ثبات وتحول منظم به بسیج وقدرت، ساختن دموکراسی، مشارکت و بسیج توده ای،عملیات یک دولت ملی، شرایط سیاسی لازم برای توسعه اقتصادی، بعدی از فرایند چند جانبه تحول اجتماعی وتوسعه اداری وقانونی می شد. سرانجام پای توانست با ترکیب معانی و تعاریف متفاوتی که در باب توسعه سیاسی وثبات سیاسی مطرح شده بود، به یک تعریف وترکیبی دست یابد، که از نظر او توسعه سیاسی عبارت بو،د از حرکت به سوی:
۱-برابری فزاینده میان افراد در سیستم سیاسی؛
۲-ظرفیت فزاینده سیستم سیاسی در ارتباط با محیط خود و همگرایی با آن؛
۳-تنوع فزاینده در نهادها وساختارها در درون سیستم سیاسی که در قلب فرایند توسعه سیاسی نهفته بودند.
“روبرت واردو روستو”[۵۸] اعتقاد دارد که توسعه سیاسی وبرای رسیدن به یک ثبات سیاسی یعنی رسیدن به جامعه سیاسی مدرن که دارای ویژگی هایی چون: حاکمیت شیوه عقلایی و دنیوی به تصمیم گیریها، به حداقل رسیدن منازعات و اختلافات و به همراه آن تنوع در سازمان حکومتی، میزان بالایی از همگرایی و یکپارچگی در درون ساختار حکومتی و نبود گرایشات متعدد در نحوه اداره کشور،گستره زیاد تصمیمات سیاسی واداری، احساس همبستگی بالا با تاریخ، سرزمین وهویت ملی،قرارگرفتن فنون کنترل قضایی بر مبنای یک نظام حقوقی دنیوی وغیر شخصی، تخصیص نقشهای سیاسی از طریق ضابطه نه رابطه(Huntington.1988.p370-371).
۲-نظریه سیر بلاگ وبرینگتن
۲-۱-مراحل پیش روی جوامع برای رسیدن به توسعه
“سیر بلاگ”[۵۹] معتقد است برای رسیدن به پیشرفت وتوسعه سیاسی(ثبات سیاسی)جوامع باید چهار مرحله را پشت سر بگذارند.این چهار مرحله به قرار زیر میباشد:
۱-ستیزه ابتدایی در برابر نوگرایی.
۲-تثبیت رهبری نوسازانه.
۳-انتقال اقتصادی واجتماعی از وضعیت کشاورزی روستایی به یک وضعیت شهری.
۴-همگرایی، همسان شدن ویکپارچه شدن جامعه، شامل نظم دوباره دادن وبنیادی به ساختار اجتماعی.
(برینگتن[۶۰]، ۱۳۶۹،ص۱۲۵).
چهارمین مرحله از نگاه «برینگتن» همان مرحله ایست، که مد نظر ماست. واین امر محقق نمی شود جز از طریق خود احزاب فعال در جامعه، در جهت نزدیک کردن افکار وعقاید در جامعه وجلو گیری از منازعات ودرگیری ها در جهت انسجام ملی ویکپارچگی ملی.
۲-۲-جایگاه احزاب در مرحله ثبات سیاسی
احزاب به پنج طریق میتوانند موجبات رسیدن به ثبات سیاسی را فراهم کنند؛
۱-احزاب ومشارکت سیاسی
۲-احزاب و مشروعیت نظام حکومتی
در دو موئلفه اول ودوم، حکومت از حزب در جهت حقانی کردن اعمال خود استفاده میکند ،تا مخالفت ها را به حداقل خود برساند، زیرا مخالفت و نارضایتی موجب بی ثباتی خواهد شد.
بین بسیج اجتماعی و بی ثبانی سیاسی ارتباط مستقیمی وجود دارد، هر چه طبقه حاکم جامعه به هم نزدیک تر باشد می توان امید بیشتری داشت برای رسیدن به ثبات.”هانتینگتون” اظهار میدارد:مشارکتی میتواند موجب ثبات شود که همراه با ناکامی های اجتماعی نباشد، وقبل از مشارکت سیاسی گسترده ، ناکامی های اجتماعی باید برطرف شود و آنگاه مشارکت سیاسی میتواند، موجب با ثبات تر شدن جامعه وحکومت شود. (هانتینگتون،۱۳۷۰،ص۱۱۹).
یعنی زمانی مشارکت سیاسی میتواند، موجب مشروعیت بخشی به نظام شود، وموجب حقانی کردن اعمال آن شود، وحکومت میتواند در پرتو آن به ثبات سیاسی دست یابد، که آن مشارکت سیاسی ناشی از نارضایتی و موضع گیری شدید(ناکامی اجتماعی)مردم نباشد. هانتیگتون اظهار میدارد: که اگر تمایلات و آرزوهای افراد در جامعه برآورده نشود، وفاصله ها و اختلافات به حداقل نرسیده باشد، آنگاه این افراد و گروه ها واردصحنه سیاسی شده و در صورت فقدان نهاد سیاسی نیرومند وبا ثبات این نوع مشارکت سیاسی به طرف بی ثباتی و خشونت ، رهنمون می شود.(Huntington.1988.p52).
۳-احزاب ویکپارچگی وانسجام ملی
۴-احزاب و مدیریت منازعات
۵-احزاب وجامعه پذیری سیاسی
واما سه موئلفه سوم ،چهارم و پنجم،تقریبایک هدف را دنبال میکند و آن نزدیک کردن افکار وعقاید در جامعه وبه حداقل رساندن اختلافات عمیق در جامعه است. احزاب در مورد ایجاد انسجام ملی ویکپارچگی ملی ،باید برای پیوند یک گروه اجتماعی به گروههای اجتماعی دیگر تلاش کنند، وبنیادهای جدیدی را برای وفاداری وهویت ملی پی ریزی کنند، که گسترده تر از دسته بندی های محلی است.احزاب قادرند با ایجاد کانال هایی ارتباطی، میان گروههای غیر مرتبط احیانا متخاصم، و وارد کردن آن ها در مجموعه ای از روابط متقابل و به هم پیوسته(کاری که از دست دولت ها بر نمی آید)، از هم گسیستگی اجتماعی را کاهش داده، وبدین ترتیب یکپارچگی ملی وامنیت ملی را تضمین کنند.احزاب میتوانند در درون یک واحد سیاسی ایفا گر نقش میانجی سیاسی بین گروه ها باشند؛ امری که به وفاق میان گروه ها منجر شده، احزاب همچنین میتوانند، به منزله ابزاری نهادی، در پر کردن شکاف بین شهر و روستا عمل کنند، وسرانجام اینکه در دو بعد میتوانند به ایجاد انسجام و وحدت ملی وامنیت کمک نمایند.
اثر نوسازی، تحولات اقتصادی واجتماعی باعث تزلزل علایق و پیوند های سنتی و در واقع سست شدن اقتدار سنتی میگردد. در واقع جنگی بین سنتها و ارزشهای جدید در میگیرد، به گونه ای که ارزشهای جدید، مبانی سنتی همبستگی و اقتدار را به ستیزه می خوانند، واین زمانی پدید میآید که هنوز مهارتها، انگیزه ها و امکانات جدید پدید نیامده اند وهمبستگی های جدید شکل نگرفته اند. فرو ریختن نهادهای سنتی، ممکن است آشفتگی روانی وناهنجارهای به بار آورد، اما در صورت وجود بستر های سیاسی مناسب همراه با نهادهای سیاسی،احتمال بروز ناآرامی کمتر می شود