ب) مشارکتهای سیاسی اجتماعی: طیف وسیعی از فعالیتها را شامل میشود که مهمترین آنها عبارتاند از: ۱) شرکت در فعالیتهای سیاسی مرسوم از جمله شرکت در انتخابات، ابراز علایق از طریق شرکت در میتینگهای رسمی، مطالعه روزنامه و …؛ ۲) شرکت در اعتراضات سیاسی، اعتصابات و تظاهرات؛ ۳) عضویت در نهادهای اجتماعی (مدنی) و اتحادیههای رسمی؛ ۴) فعالیتهای اجتماعی غیررسمی؛ ۵) پرداختن به امور خیریه؛ ۶) تعهدات مذهبی؛ و ۷) عدالت اجتماعی ( بهزادی آقایی ، ۱۳۸۸ ) .
۴- فعالیتهای اوقات فراغت
فعالیتهای اوقات فراغت منبع بسیار خوبی برای ایجاد شادمانی هستند. شادی آفرینی فعالیتهای اوقات را با بهره گرفتن از دو تئوری میتوان توضیح داد. تئوری اول مربوط به انتخابگر بودن انسان است. از آنجا که فعالیتهای اوقات فراغت، فعالیتهایی هستند که فرد با توجه به علاقه خود و با آزادی عمل در مورد آن ها تصمیمگیری میکند؛ اینگونه فعالیتها حتی وقتی که فرد را از نظر جسمانی آزار میدهند نیز موجب شادمانی او میشوند. به عنوان مثال: میتوان به ورزش بوکس و دوی ماراتن اشاره کرد. (هیلز و آرگایل ، ۱۹۹۸) . تئوری دیگر که نشاط انگیزی فعالیتهای اوقات فراغت را تبیین میکند، تئوری انگیزش اجتماعی است. زیرا تمام فعالیتهای اوقات فراغت با وجود تنوع و تفاوتهایی که با هم دارند، به نحوی نیازهای اجتماعی را برآورده میسازند. به عنوان مثال، شرکت در مسابقات ورزشی حمایت اعضای تیم و طرفداران آن ها را به دنبال دارد و شرکت در کنسرتهای موسیقی، میتواند حمایت گروه ارکستر و علاقه مندان به آن موسیقی را به همراه داشته باشد. تماشای تلویزیون نیز وقتی که در کنار دوستان یا خانواده باشد ، به نوعی برای فرد حمایت ایجاد میکند. بندورا[۲۴] (۱۹۷۷) علاوه بر حمایت اجتماعی، شادی بخش بودن فعالیت اوقات فراغت را اینگونه تفسیر میکند که وقتی افراد به این نوع فعالیتها میپردازند، در حال انجام کاری هستند که میتوانند آن را به خوبی انجام دهند یا لااقل تصور میکنند که توانایی انجام آن را دارند، بنابرین سعی میکنند هر چه بیشتر به این فعالیتها بپردازند و نهایتاًً بر میزان شادمانی آن ها افزوده میشود. زاکرمن[۲۵] (۱۹۷۹) معتقد است فعالیتهای اوقات فراغت دو دستهاند: دسته اول، فعالیتهایی هستند که در عین آرامش و بدون تحرک جسمانی انجام میگیرند و سطح برانگیختگی و نشاط انگیزی آن ها کمتر است و دسته دوم، فعالیتهایی هستند که ضمن فعالسازی جسم با افزایش شور و هیجان همراه هستند و سطح برانگیختگی و نشاط آفرینی آن ها بیشتر است .
یکی از فعالیتهای اوقات فراغت، موسیقی است. موسیقی روح انسان را تلطیف میکند و او را از خشونتها و سختیهای عالم ماده و قوانین آن میرهاند. به نظرافلاطون و فیثارغورث، موسیقی و نغمات موزون، یادگارهای خوش و موزون حرکات آسمان را- که انسان در عالم ذر و عالم قبل از تولد شنیده و به آن مأنوس بوده است- در روح او بر میانگیزد و به واسطه آنکه یادگارهای گذاشته را بیدار میکند، انسان را به وجد میآورد (رجایی بخارایی، ۱۳۷۲) .
مریام[۲۶] (۱۹۶۴) برای موسیقی این نقشها را قائل ا ست: ابراز احساسات، لذتبخشی، زیبایی شناختی، سرگرمی، برقراری ارتباط با دیگران، نمایش سمبولیک، پاسخ فیزیکی، استحکام هنجارهای اجتماعی، تأیید و تصدیق نهادهای اجتماعی و آیینهای مذهبی، تشریک مساعی در ثبات و استحکام فرهنگ جامعه و حفظ یکپارچگی آن. یکی دیگر از عواملی که موجب میشود موسیقی در افراد ایجاد شادمانی کند، این است که موسیقی معمولاً در جمع و یا لااقل برای جمع اجرا میشود و برای لذت بخشیدن به خود و دیگران صورت میگیرد. در سالهای اخیر در آمریکا ، از موسیقی به عنوان داوری پیشگیری و تقویتکننده سلامت شخصیت استفاده میشود و به نظر میرسد که موسیقی موجب تجدیدقوا و رفع کسالت میگردد. موسیقی میتواند در انسان احساس آرامش بیافریند و خستگی و اضطراب را کاهش دهد و به همین دلیل است که در هواپیما و فرودگاه جهت آرامسازی افراد موسیقی نواخته میشود (هیلز و آرگایل ۱۹۹۸) .
یکی دیگر از فعالیتهای اوقات فراغت که میتواند خستگی را از بین ببرد و بر سرزندگی و شادمانی فرد بیفزاید، ورزش است. ورزش به دلیل سرعت بخشیدن به فعالیتهای دستگاه گردش خون و دستگاه تنفس، عضلات را تقویت میکند. به دنبال تقویت جسمانی، فرد احساس میکند که تواناییش افزایش یافته است و انجام کارها برایش آسانتر میکند. استپتو و بولتون[۲۷] (۱۹۸۸) معتقدند ورزش خستگی، تنش، اضطراب و افسردگی را کاهش میدهدو بر انرژی فرد میافزاید . به نظر بیدل و موتریه[۲۸] (۱۹۹۱)، ورزش علاوه بر کاهش افسردگی و اضطراب ،عزت نفس فرد را تقویت میکند و نهایتاًً موجب افزایش میزان شادی او میگردد ( شفیعی ، ۱۳۸۱ ) .
۵- وضعیت اقتصادی
به نظر میرسد شادمانی انسان با افزایش ثروت افزایش مییابد و کاهش ثروت، شادی را میکاهد. برخی از صاحبنظران نیز همین عقیده را دارند. برخی از تحقیقات از جمله داینر، سو، لوکاس و اسمیت[۲۹] (۱۹۹۹) چنین گزارش کردهاند که مردم کشورهای ثروتمند از مردم کشورهای فقیر بسیار شادترند. اما مایرز(۲۰۰۰) چنین بیان میکند که بین سطح درآمد و شادی در میان مردم آمریکا، کانادا و اروپا همبستگی ضعیفی وجود دارد. آرگایل (۱۹۹۹) معتقد است بین درآمد و شادمانی ارتباط مثبت وجود دارد، اما پژوهشهای وی نشان میدهد که این ارتباط در بین اقشار کم درآمد بیشتر است؛ یعنی درآمد تا اندازهای که نیازهای مادی افراد را برطرف میسازد بر شادمانی تأثیر دارد، ولی درآمد بیشاز حد موردنیاز شادمانی را افزایش نمیدهد . برای مطالعه رابطه شادمانی و ثروت بررسیهای مختلفی شده است. بریکمن، کوتس و یانوف بولمن[۳۰] (۱۹۷۸) برای مطالعه این موضوع، برندگان چند لاتاری را به عنوان گروه آزمایش و به همان تعداد، از افراد دیگر به عنوان گروه گواه انتخاب کردند. از شرکتکنندگان خواسته شد که میزان تغییری را که به دلیل برنده شدن در لاتاری در زندگیشان رخ داده است، میزان شادی خود در گذشته و حال و انتظاراتی را که از آینده دارند بیان کنند. همچنین از آن ها خواسته شد که میزان رضایت خود را نسبت به امور روزمره از قبیل تماشای تلویزیون و ارتباط با دوستان خود را اظهار کنند. نتایج این مطالعه نشان داد که برندگان لاتاری و گروه گواه از نظر میزان شادمانی درگذشته، حال و آینده تفاوت معناداری با یکدیگر ندارند. علاوه بر این، برندگان لاتاری به طور معناداری از فعالیتهای روزانه خود اظهار ناخرسندی کردند. شرح و تفسیرهای مختلفی راجع به اینکه چرا پول به تنهایی نمیتواند در شادسازی افراد تأثیر زیادی داشته باشد، وجود دارد. سیکزنت میهالایی[۳۱] (۱۹۹۷) در این رابطه معتقد است که اولاً افراد خیلی زود به سطح درآمد خود عادت میکنند. ثانیاًً ، اکثر مردم درآمد و دارایی خود را با درآمد و دارایی دیگران مقابله میکنند. دلیل سوم این است که ثروت شاید برای زندگی مفید باشد، اما انسان نیازهای دیگری نیز دارد که با پول قابل مقایسه و خریداری نیستند ( بهزادی آقایی ، ۱۳۸۸ ) .