افرادی که به اعتقادات مذهبی پایبندهستند، دارای اضطراب وناراحتی خیلی کمتری ازکسانی هستندکه به این اعتقادپایبند نیستند.یونگ درخلال روان درمانی خوددریافت که اعتقادمذهبی می تواند موجب بالا بردن یک پارچگی ومعنادادن به شخصیت فردگردد.ویکتورفرانکل(۱۳۷۵) مدعی شدکه به وسیله ترویج دین می توان کمک فوق العاده ای به سلامت روان کرد.وی می نویسد:اعتقادوتوکل بروجودغایی وتوکل واعتقادبه خدا،فردرابه منتهی درجه سلامت روان قابل تصور می کشاند(صالحی نژادکوویی،۱۳۸۷).
ایمان وباورهای دینی وفرایندثابت شدن آن موجب معنابخشیدن به زندگی فردمی گردد، فردنهایتاًبه غایت جهان آگاهی می یابدوبه طورایثارگرانه زندگی می کندوبرای دگرگون شدن نوع انسان تلاش می کندوبه نوعی پیوستگی جهان وحس جامعی ازمعنای واحدمی رسد.فلسفه دینی،چرایی زندگی را مشخص میسازد. درآن جاکه تعبیرنیچه «هرکس چرایی زندگی رایافته است باهرچگونه ای خواهدساخت.»روشن است که هرشناخت و راهی که آفریدگار یکتا ارائه می دهدهمه مشمول نقصان خواهدبودواین فقط یک شعار نیست، بلکه درتحلیل بسیاری از روان شناسان مانندویلیام جیمز،اریک فروم ویونگ نیز آمده است.ایمان به خدا ازنظرروانی میتواند نتایج مثبتی به همراه داشته باشدازجمله فهماندن ارزش انسان،معنای زندگی به انسان ها.این فهم ازایمان به عدالت وحکمت خداگرفته شده است.چون ایمان به عدل وحکمت خدا،انسان رابه آن درجه می رساند که معتقد می شود هیچ بیهودگی در این زندگی وجودندارد. یکی دیگر از نقش های روانی دین همانا آرامش است. دکتر ژوشوالوت معتقداست: دین داشتن سلامت روان وآرامش روحی است (ناظمیان، ۱۳۶۹).
ایمان مذهبی درانسان نیروی مقاومت می آفریند.تلخی راشیرین می گرداند. از نظرروان شناسان مسلم و قطعی است که اکثربیماری های روانی که ناشی ازناراحتی های روحی وتلخی های زندگی است درمیان افراد غیرمذهبی دیده می شود افرادمذهبی به هرنسبت که ایمان قوی و محکم داشته باشندازاین بیماری ها مصون ترند.از این رویکی از عوارض زندگی عصرماکه دراثرضعف ایمان مذهبی پدیدآمده است،افزایش بیماری های روانی و عصبی است(مطهری،۱۳۶۸).
ازدیدگاه اسلام و ادیان دیگر،بیماری های روحی وپریشانی بشرمعلول بی ایمانی اوست وایمان،یگانه درمان درد های روحی بشر وپریشانی اوست(دادبه،۱۳۸۳).
نگرانی واضطراب عامل اساسی بیماری های روانی است که زندگی وبهداشت روانی انسان را تهدید می کند. قرآن کریم ضمن توجه به آرامش وامنیت انسان،راه رسیدن به آن راذکرخدادانسته والبته وعده ی آن رابه مؤمنان داده است:«الابذکرالله تطمئن القلوب» اگاه باش که بایادخدادل ها آرام میگیرد(رعد،۲۸) (زین الهادی،۱۳۸۳).
شیوه های فرزندپروری
چون انسان ، موجودی اجتماعی است و در ارتباط با محیط های اجتماعی مختلف میباشد، از هر محیطی چیزی می آموزد تا در مجموع از فرد بدونِ هویت، تبدیل به شخصِ اجتماعی و دارای هویت اجتماعی گردد و طبیعی است که این فرد شهروندی مثمر ثمر برای جامعه خویش می شود. در گذر از شخص فردی بدون هویت به شخص اجتماعی، فعالیت جامعه پذیری نسبت به وی اعمال می شود. امر جامعه پذیری توسط منابع مختلف بر روی انسان عملی شده، و هر یک بخشی از شخصیت فرهنگی و اجتماعی شخصِ اجتماعی شده را میسازند. در این بین, خانواده در اکثر جوامع از جمله ایران بیشترین نقش را ایفا کرده، (پیاژه, ۱۹۸۱)،که این نقش در رفتارها و نوع فرزند پروری آن ها متبلور می شود (نیک گهر، ۱۳۶۹).
خانواده اولین و مهمترین بافت اجتماعی را برای رشد فرد فراهم میسازد. اصطلاح فرزندپروری از ریشه پریو [۵۶]به معنی “زندگی بخش” گرفته شده است. منظور از سبک های فرزند پروری، روشهایی است که والدین برای تربیت فرزندان خود به کار می گیرند و بیانگر نگرشهایی است که آن ها نسبت به فرزندان خود دارند و همچنین شامل معیارها و قوانینی است که برای فرزندان خویش وضع میکنند. در عین حال رفتارهای فرزندپروری به واسطه فرهنگ، نژاد و گروههای اقتصادی تغییر میکند. روشهایی که والدین در تربیت فرزندان خود به کار می گیرند، نقشی اساسی در تامین سلامت روانی فرزندان آن ها خواهد داشت به طوری که اکثر مشکلات رفتاری کودکان منعکس کننده شرایط پیچیده بین فردی اعضای خانواده بویژه والدین میباشد. به عبارت دیگر وجود مشکلات رفتاری کودک به منزله روابط معیوب اعضای خانواده با یکدیگر است و با روشهای تربیتی نادرست والدین و تعاملات معیوب آن ها با فرزندان ارتباط دارد.اعتقادات،نگرش ها،فعالیت ها واقدامات والدین در قالب الگوهای خانوادگی با سبک های فرزندپروری والدین نمودپیدا میکند.اینکه والدین کدام یک ازانواع سبک های مختلف تربیتی را در خانواده اتخاذ کند خود تحت تأثیر عوامل گوناگونی است وبسیاری ازاین عوامل از شرایط محیط،جامعه وفرهنگ ناشی می شود.اما هدف همه سبک های فرزند پروری شکل دهی به شخصیت روانی وتقویت شایستگی های کودک است.اهمیت به این هدف و توجه به دو بعد از رفتارهای والدین یعنی پذیرش دربرابر طردوسخت گیری دربرابر آسان گیری موجب شده است که امروزه محققان در خصوص سبک های فرزندپروری والدین و تأثیر گذاری که هرکدام ازآنها بررشد کودکان دارند به بحث و بررسی بپردازند و الگوهای مختلفی را ارائه دهند(سرکاری فر،۱۳۹۱).
اثر خانواده بر اشخاص از تمام نیروهایی که تا به حال شناخته شده بیشتر است. یعنی اثر خانواده فراتر از فرهنگ جامعه، دنیای کار، دوستان، نزدیکان و امثال آن ها است.در واقع خانواده کانون شکل گیری و هویت فرد است.انسان عمدتاً وارث برنامه ریزی های خودآگاه و ناخود آگاه خانواده و برون سازی های دوران کودکی خود با آن ها است(ثنائی، ۱۳۷۸).
از میان تمام نهادهای اجتماعی که فرد را برای قبول اقتدار(دیکتاتوری درسطح جامعه)آماده میسازد ، خانواده درمقام اول قرار دارد.ژاک در مطالعه استادانه خود درباره قدرت طلبی در کودکان ۴ ساله ثابت کرد که تغییر صفات شخصیت بر اثر تغییر اوضاع و احوال محیط ممکن است. و تاثیر گذارترین این محیط ها خانواده میباشد.شیوه تربیت کودک(نخستین نهاد اجتماعی)ساختمان اساسی شخصیت را پی ریزی میکند.تفاوت جنبههای عملی تربیت کودکان نتیجه تفاوت فرهنگی و نیز تفاوت شخصیت است(کلاین برگ، ۱۳۷۲).
در متون اسلامی نیز فرزند پروری فعالیتی پیچیده شامل رفتارها ،آموزشها،تعاملها و روشهایی است که جدا و در تعامل با یکدیگر بر رشد معنوی، عاطفی در ابعاد فردی و اجتماعی تأثیر میگذارد.از دیدگاه اسلام، مسئولیت تربیت فرزند در دوران کودکی بر عهده پدر و مادر است تا آنجا که یکی از حقوق فرزندان به شمار آمده است. امام صادق (ع) می فرمایند:فرزند بر پدر سه حق دارد« نام نیک نهادن بر او و جدیت در تربیت فرزندو انتخاب مادر مناسب »(مجلسی،۲۳۶ : ۱۴۰۳ ، ج ۷۸ ).