یکی از مفروضات بازار کارای سرمایه این است که سرمایه گذاران به طور منطقی نسبت به اطلاعات جدید واکنش نشان میدهند. ولی شواهد بسیار زیادی وجود دارد که سرمایه گذاران نسبت به اطلاعات جدید “واکنش بیش از اندازه ” نشان میدهند. آن ها تمایل دارند ارزش بیشتری به اطلاعات جدید بدهند. آن ها به اطلاعات مربوط به سهام شرکت های موفق (سهام برنده) واکنش بیش ازاندازه مطلوب نشان داده و قیمت آن اوراق را بالاتر از قیمت واقعی اش تعیین میکنند. برعکس، به اطلاعات مربوط به سهام ناموفق (سهام بازنده) واکنش بیش از اندازه نامطلوب نشان داده و قیمت آن اوراق را پایین تر از قیمت واقعی اش برآورد میکنند. بسیاری از محققان واکنش بیش از اندازه سرمایه گذاران را ناشی از دو مبنای روانشناسی زیر دانسته اند:
١. اطمینان بیش از اندازه:
مطالعات روانشناسی نشان میدهد که اکثر مردم اطمینان بالایی در مورد توانایی های خودشان دارند و به طور غیر منطقی نسبت به آینده خوش بین هستند. اگر چه در ادبیات روانشناسی هنوز تعریف دقیقی از واژه اطمینان بیش از اندازه ارائه نشده است؛ ولی به حالتی گفته می شود که افراد توانایی های خود را بیشتر از واقعیت موجود برآوردمی کنند و خود را در درک مسایل و تجزیه و تحلیل آن ها، بهتر از دیگران
می دانند. از این رو آنان به همین دلیل، خطای پیشبینی در برآوردهای خود را کم تراز واقع در نظر
می گیرند. در مورد سرمایه گذاران نیز همین موضوع صادق است. سرمایه گذارانی که اعتقاد دارند بهتر از دیگران میتوانند قیمت اوراق بهادار را ارزیابی کنند؛ خطای پیشبینی را بسیار کم در نظر می گیرند. بنابرین، بسیاری از محققان معتقد هستند که مهم ترین دلیل برای این که سرمایه گذاران واکنش بیش از اندازه نشان میدهند؛ همین خوش بینی بیش از حد به برآوردهای قیمت و بازده سهم است.
٢. موفقیت منتسب به خود
یکی دیگر از نظریه هایی که در روانشناسی مطرح است ((نظریه نسبیت)) نام دارد. طبق این نظریه، افراد حوادثی که معتبر بودن اعمال آنان را تأیید میکنند را به توانایی های خودنسبت میدهند و رویدادهایی که اقدامات آن ها را تأیید نمی کنند؛ را به عوامل خارجی یا عوامل خرابکارانه محیطی منتسب میکنند. به عبارت دیگر آن ها تلاش میکنند موفقیت های خود را به توانایی های خود نسبت دهند و شکست خود را به شانس بد خود نسبت داده و یا دیگران را مقصر قلمداد کنند از این رو،آنان کم تر تمایل خواهند داشت که در عقایدشان تجدید نظر کنند.
در سال های اخیر اکثر محققان و تحلیل گران اوراق بهادار با توجه به واکنش سرمایه گذاران، به دفاع از راهبرد معاملاتی معکوس پرداختهاند. تحلیل گران اوراق بهاداراعتقاد دارند که اگر چه در حال حاضر بازار نسبت به اطلاعات جدید واکنش بیش از اندازه نشان میدهد؛ ولی پس از گذشت زمان، بازار به اشتباه خود پی میبرد و قیمت ها تعدیل می شود. به عبارت دیگر برگشت قیمت و طبعاً برگشت بازده اوراق بهادار وجود دارد. شواهد به دست آمده نیز حکایت از این برگشت دارد. البته برخی از محققان تمام برگشت بازده راناشی از رفتار غیر منطقی سرمایه گذاران نمی دانند. آن ها بخشی از این برگشت بازده را ناشی از ویژگی های شرکت های بازنده و برنده و یا سایر عوامل تاثیر گذار تلقی میکنند.
۲-۱۲- سرمایه گذاران منطقی در مقابل سرمایه گذاران عادی
فرضیه بازارکارا بیان میکند، وقتی افراد خوش بین و غیرمنطقی یک سهام را می خرند، سرمایه گذاران منطقی آن را فروخته و زمانی که افراد بدبین و غیرمنطقی سهمی رامی فروشند، سرمایه گذاران منطقی آن را می خرند. در نتیجه، حذف کردن تأثیر معاملات غیرمنطقی در قیمت بازار مؤثر است، در حالی که نظریه مالی معمولاً نشان میدهد که سرمایه گذاران منطقی در خنثی کردن اثر سرمایه گذاران عادی موفق نیستند. از دیدگاه نظری دور از ذهن است که سرمایه گذاران منطقی قدرت هدایت قیمت های بازار به ارزش های ذاتی را داشته باشند. برای مثال در یک مدل که هر دوی معامله گران بازخورد وسرمایه گذاران منطقی وجود دارند، سرمایه گذاران منطقی ترجیح میدهند که به جای تأثیرمعامله گران، بازخورد را کاهش داده و با خریدن جلوتر از معامله گران بازخورد آن را تقویت کرده و از آن ها سبقت بگیرند (شیلر ۲۰۰۳، ۲۰).
۲-۱۳- راهبردهای سرمایه گذاری در وضعیت بیقاعدگی
دو راهبرد مهم در مدیریت پرتفوی وجود دارند که راهبرد معکوس[۴۱] و راهبرد توالی[۴۲] میباشند. هر دو راهبرد سعی میکنند که با بهره گرفتن از اطلاعات گذشته، عملکرد آتی را پیش بینی و بازدهی اضافی ایجاد نمایند (کاهان ۲۰۱۰، ۷۶).
۲-۱۳-۱ راهبرد معکوس
قانون یا قاعده بیز میگوید بیشتر مردم در برابر اخبار غیرمنتظره و مهم بیش از حد واکنش نشان میدهند. دی بونت و تالر[۴۳] (۱۹۸۵، ۱۹۸۷) میخواهند بفهمند آیا قانون بیز در بازار سهام شایع است یا نه؟ دی بونت و تالر پرتفوی را با بهره گرفتن از درآمد سهام در آمریکا اثر معکوس را تست کردند. آن ها سهامهای ۳ تا ۵ سالهای را پیدا کردند که در گذشته بد عمل کرده بودند و از نظر آماری به درآمدهای غیر نرمال معنادار طی ۳ تا ۵ ساله رسیدند. آن ها دریافتند که اکثر این سود مازاد با فروختن سهامی که آن ها انتظار دارند قیمتشان پایین بیاید، به دست میآید (کاهان ۲۰۱۰، ۷۷).